نظرتون درباره وبلاگ من چیه

آمار مطالب

کل مطالب : 109
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 9
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 241
بازدید سال : 971
بازدید کلی : 1889

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستاره ای  در کازرون و آدرس hamid.sh2050.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

شما لینک کنید موفق باشد منتظر شما هستم







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 241
بازدید کل : 1889
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1



ستاره درخشان در آسمان کازرون فال حافظ شیرازی

فال حافظ

 تلوزیون

تاریخ و ساعت پاور بانک
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : سه شنبه 14 بهمن 1393
نظرات

عوامل سقوط یك جامعه كدام است؟

قرآن در آیه 61 سوره بقره درباره‏ى بنى‏اسرائیل عوامل ذلت و سقوط آنان را بیان فرموده است كه با نگاهى به آن، مى‏توان عوامل ذلّت و درماندگى هر جامعه‏اى را دریافت و آن عبارتست از:
1. شكم پرستى، عامل هبوط و سقوط انسان است. «لن نَصبر على طعامٍ واحد... اِهبطوا»
2. رفاه‏طلبى، زمینه ذلّت و خوارى است. «لن نَصبر... ضُرِبَت علیهم الذّلّة»
3. كفر به آیات الهى و كشتن به ناحق انبیا و گناهان پى در پى و روحیه‏ى تجاوزگرى نیز از عوامل بدبختى است. «ضُرِبَت علیهم الذّلّة... ذلك بانّهم كانوا یكفرون بآیات اللّه و یقتلون النبیّین بغیر الحقّ ذلك بما عصوا و كانوا یعتدون»(بقره، 61.)
و همچنین در آیات 155 تا 161 سوره نساء مى‏فرماید: بعضى از عذاب و قهرهاى الهى و سختى‏ها و محاصره‏هاى اقتصادى به خاطر ظلم خود مردم بوده است، «فبظلم من الّذین هادوا حَرّمنا علیهم طیّبات»( نساء، 160.) و نمونه‏هاى دیگرى را پى‏درپى مى‏خوانیم كه عوامل قهر الهى به دست خود مردم است. عواملى از قبیل: پیمان‏شكنى، «فبما نقضهم میثاقهم» بى ایمانى و كفر، «و كفرهم بآیات اللّه» پیامبركشى، «و قتلهم الانبیاء» تهمت به پاكدامنانى همچون حضرت مریم، «و قولهم على مریم بهتانا عظیماً» رباخوارى، «و أخذهم الرّبا» و حرام خوارى. «و أكلهم أموال النّاس بالباطل»
تعداد بازدید از این مطلب: 214
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : سه شنبه 14 بهمن 1393
نظرات

با دیدن این همه تفاوت‏ها و ناهنجارى‏ها، چگونه نظام را اسلامى بدانیم؟

اولاً معناى نظام اسلامى آن نیست كه تمام افراد جامعه‏اش عادل باشند، بلكه نظام اسلامى آن است كه قوانین و مدیرانش اسلامى باشند.
مسافرت خوب آن است كه ماشین سالم و راننده ماهر باشد تا مسافرین را به مقصد برساند، نه آن كه تمام مسافران بى مسئله باشند. هیچ كس در هیچ سفرى براى سوار شدن به اتوبوس و قطار و هواپیما، تك تك مسافران را بررسى نمى‏كند، بلكه به سلامتى وسیله و مهارت راننده مى‏اندیشد.
در آیه 102 سوره بقره مى‏خوانیم كه در زمان حضرت سلیمان‏علیه السلام (پیامبر معصومى كه حكومتش هدیه‏اى الهى بود)، گروهى به جاى پیروى از آن حضرت، پیرو شیطان بودند: «واتّبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملك سلیمان»
ثانیاً عدالت همه جا به معناى تساوى نیست. پزشك عادل، پزشكى نیست كه به همه بیماران یك نوع دارو بدهد، معلّم عادل، معلّمى نیست كه به همه دانش‏آموزان یك نمره بدهد، بلكه این تساوى، كمال بى عدالتى است.
مگر سلّول چشم با سلّول استخوان پا یكسان است؟ مگر برگ‏ها، میوه‏ها، كوه‏ها، دشت‏ها، معدن‏ها، جنگل‏ها، كرات آسمانى، كهكشان‏ها، رنگ‏ها، نژادها و... یكسانند؟!
آرى، تفاوت دو نوع است: گاهى حكیمانه و بر حق است و گاهى تبعیض و ناحقّ.
اختلافات گاهى بر اساس ظلم است كه باید با تمام قدرت جلوى آن را گرفت. سرمایه‏هایى را كه با زد و بند، كم‏فروشى، احتكار، توطئه، اختلاس، سرقت، ربا و امثال آن جمع شده است، باید از حلقوم متجاوزان بیرون كشید.
امّا گاهى تفاوت و اختلافى كه در اثر كار، هنر، تخصص، مدیریّت، ابتكار و امثال آن پیدا مى‏شود، چنانچه حقوق واجب الهى آن (خمس و زكات و...) پرداخت شود، مانعى ندارد. اگر بخواهیم حق ابتكار و هنر و كار و تخصّص را نادیده بگیریم، جامعه راكد مى‏ماند و رشدى ندارد.
تعداد بازدید از این مطلب: 165
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : سه شنبه 14 بهمن 1393
نظرات

آیا هر سوگندى لازم الاجراست؟

هرگز. به این ماجرا توجه كنید: بین داماد و دختر یكى از یاران پیامبرصلى الله علیه وآله به نام عبدالله رواحه، اختلافى پیش آمد و او سوگند یاد كرده بود كه دخالت نكند و آشتى ندهد. آیه نازل شد كه سوگند را وسیله‏ى فرار از مسئولیت‏ها و مانع نیكى‏ها و تقوا و اصلاحات قرار ندهید: «و لاتَجعَلوا اللّه عُرضَةً لاَیمانِكم أن تَبرّوا و تَتّقوا و تُصلحوا بین النّاس» نام خدا را همه جا خرج نكنید، براى سوگند حریم بگذارید، سوگند را مانع كار خیر قرار ندهید. این‏گونه سوگندها تكلیف آور و لازم الاجرا نیست. عبارت «لاتجعلوا اللّه عُرضة» به معناى آن است كه خدا را در معرض هر كارى قرار ندهید.
این كه انسان به هر مناسبتى به خدا سوگند بخورد، نوعى سبك كردن و بى‏ادبى و جرأت نابجاست مثلاً: اگر سوگند یاد كردى كه به فلانى كتك بزنى یا به همسر خود بى‏احترامى كنى یا مال دیگرى را توقیف كنى یا از تحصیل و كار و عبادت و خدمت و كمك و وام دادن و واسطه شدن و امثال آن دست بردارى، در تمام این موارد، سوگند ارزشى ندارد.
افرادى هستند كه به خاطر یك شكست و یك اتفاق، براى خود جریان مى‏سازند؛ مثلاً قرض الحسنه‏اى داده و بدهكار طفره رفته و دیر پرداخت كرده، سوگند یاد مى‏كند یا تصمیم مى‏گیرد كه به هیچ‏كس وام ندهد. به مسجد رفته و كفش او گم شده، از شركت در جماعت دست برمى‏دارد. معلمش بداخلاقى كرده، ترك تحصیل مى‏كند.
سوگندهاى بى ارزش‏
یكى از سوگندهاى بى‏ارزش این بود كه در جاهلیت بعضى مردان براى در تنگنا قرار دادن همسران خود، سوگند یاد مى‏كردند كه با آنان همبستر نشده و آمیزش نكنند!(این كار را «ایلاء» مى‏نامند كه در آیه 226 سوره بقره آمده است.) در واقع براى كار بد خود از مقدس‏ترین نام استفاده مى‏كردند.
سوگندهایى كه براساس بى‏توجهى و بدون فكر و اراده و در با عصبانیت و پرحرفى و عجله یا به اشتباه از انسان سر مى‏زند، ارزش حقوقى ندارد. «لایؤاخذكم اللّه باللّغو فى أیمانكم»(بقره، 225.)
بنابراین، ارزش تنها مربوط به سوگندهایى است كه:
الف) در حال عادى باشد.
ب) به نام مقدس خدا باشد.
ج) براى كار مفید و سودمندى باشد.
تعهد و انجام این‏گونه سوگندها واجب و شكستن آن حرام و سبب پرداخت جریمه (كفاره) است.
; « 51263 »l
پرسش: جریمه‏ى سوگند چیست؟
پاسخ: با توجه به آیه‏ى 89 سوره‏ى مائده باید یكى از موارد زیر را عمل كند: یا شكم ده فقیر را از غذاهاى متعارف، سیر كند. «اطعام عشرة مساكین من أوسط ما تطعمون»
یا ده فقیر را لباس بپوشاند. «أو كسوتهم»
یا یك برده را آزاد كند. «او تحریر رقبة»
و اگر قدرت هیچ‏یك را ندارد، سه روز روزه بگیرد. «فمن لم یَجد فصیام ثلاثة ایّام
تعداد بازدید از این مطلب: 215
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : دو شنبه 13 بهمن 1393
نظرات
فتواهاي خنده دار وهابيت
   
هر کسي که گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال کنند و بغل نمايند، (همانطور که در آمريکا و فرانسه بازيکنان انجام مي دهند) بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه کرد!!! زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي و بغل کردن و بوسيدن دارد!

مشايخ وهابي که به صدور فتواهاي قتل و کشتار مسلمانان و پيروان اهل بيت (ع) مشهور هستند، فتواهاي خنده داري نيز صادر مي فرمايند! که خواندن آنها خالي از لطف نيست...

 

ـ پوشيدن کمربند ايمني حرام است!  زيرا مانع قضا و قدر مي شود!!!

ـ شستن گوشت قبل از پختن بدعت است.

ابن تيميه: شستن گوشت بدعت است، چنانکه اصحاب پيامبر رضوان الله عليهم در عهد پيامبر(ص) گوشت را بدون شستن مي پختند و مي خوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عبد الله النجدي: فوتبال حرام است مگر با اين شروط و ضوابط.

سوال: ...جواناني که چيزي از تقوا نمي دانند و به وقتشان اهميتي نمي دهند و مي گويند مي خواهيم فوتبال بازي کنيم، مي پرسند شروط و ضوابط بازي فوتبال چيست تا ما در ورطه تشبّه به کفار و طاغوتيان و دشمنان دين مثل آمريکا و روسيه و.. نيفتيم.

جواب: به آنها مي گوييم اگر اصرار داريد بازي کنيد و وقت خود را بگذرانيد، بايد شروط و ضوابط ذيل را رعايت کنيد:

اول: خطوطي چهار طرف دور زمين نباشد؛ زيرا اين خطوط ساخته کفار و قانون بين المللي فوتبال است!

دوم: کلماتي که کفار و مشرکان به عنوان قانون بين المللي فوتبال وضع کرده اند، مانند گل و اوت و پنالتي و کرنر و ...، گفته نشود زيرا گفتن اين کلمات حرام است و هر کس که اينها را بگويد تنبيه و بايد از بازي اخراج  شود و بايد به او گفته شود که به کفار و مشرکين شبيه شده اي...

سوم: هر کس از شما که در اثناء بازي افتاد و دست يا پايش شکست، يا دستش به توپ خورد بازي به خاطر او نبايد متوقف شود و به کسي که او را انداخته کارت زرد يا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن يا ضربه ديدن بايد به قاضي شرع مراجعه شود تا آن بازيکن حق شرعي خود را همانطور که در قرآن است بگيرد و شما بايد شهادت دهيد که فلاني عمداً دست يا پاي او را شکست...

چهارم: نبايد در تعداد بازيکنان با کفار و يهود و نصارا و خصوصاً امريکاي خبيث تبعيت کنيد، به اين معنا که نبايد با يازده نفر بازي کنيد، بلکه بايد بر اين تعداد اضافه يا کم کنيد.

پنجم: بايد با لباس خواب يا غيره خودتان و بدون شورت ها و پيراهن هاي رنگارنگ و شماره دار بازي کنيد، زيرا اين لباسها لباس اسلامي نيست، بلکه لباس کفار و غرب است.

ششم: هر کدام از شما که اين شروط و ضوابط را رعايت کرد بايد قصدش از بازي فوتبال تقويت بدني براي جهاد في سبيل الله و آمادگي براي زماني باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادي از پيروزي ظنّ.

هفتم: نبايد زمان بازي را 45 دقيقه قرار دهيد، شما بايد با کفار و فاسقان مخالفت کنيد و در هيچ چيز مشابه آنان نباشيد.

هشتم: نبايد در دو نيمه 45 دقيقه اي بازي کنيد، بلکه در يک  يا سه  نيمه بازي کنيد تا مخالفت شما با کفار محقق شود.

نهم: هنگامي که يکي از دو تيم بر ديگري غلبه نکرد (تساوي بازي) و آنطور که شما مي گوييد توپ به دروازه اي وارد نشد، نبايد براي بازي وقت اضافي يا پنالتي در نظر بگيريد (تا يکي پيروز شود)، بلکه بلافاصله بازي را تمام کنيد، زيرا بازي به اين طريق عين اجراي قوانين بين المللي فوتبال است!

دهم: در بازي فوتبال شخصي را به عنوان داور انتخاب نکنيد، زيرا بعد از لغو قوانين بين المللي همچون گل و اوت و پنالتي و کرنر و... وجود او دليلي ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و يهود و نصار و اطاعت از قوانين بين المللي است.

يازدهم: نبايد در اثناء بازي، گروهي از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقويت بدني است پس دليلي ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگوييد آنها باعث تشويق شما در تقويت بدني و آمادگي براي جهاد هستند، به آنها بگوييد برويد دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذاريد ما بدنمان را قوي کنيم!!!

دوازدهم: هر کسي که گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال کنند و بغل نمايند، (همانطور که در آمريکا و فرانسه بازيکنان انجام مي دهند) بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه کرد!!! زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي و بغل کردن و بوسيدن دارد!

سيزدهم: دروازه بايد به جاي دو تيرک، سه تيرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بين المللي طاغوتي سازمان فوتبال محقق شود.

چهاردهم: هنگامي که بازيکني مصدوم شد، نبايد بازيکن ديگري را جايگزين او کرد، زيرا اين روش، ساخته کفار و مشرکين در آمريکا و ... است.

 

 اينها بعضي از شروط و ضوابطي است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکين در بازي فوتبال مي گردد... من به اجراي اين شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمي کنم، بلکه اينها در واقع براي کسي است که توان انجام ورزش هاي شرعي را ندارد و براي مؤمن صادق، ادلّه نقلي و عقلي مبني بر تشبّه فوتبال به کفّار کافي است، زيرا انجام بازي فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل مي سازد، ولي جوانان اين امر را شادي و بازي مي پندارند (و تحسبونه هيناً و هو عند الله عظيم...).

در پايان اميدوارم که اين پيام  براي جوانان و ديگران مؤثر و مفيد باشد. اللّهم آمين.

به قلم: عبد الله النجدي

رياض-ربيع الاول1423هـ

 

 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحريم اهداء گل ـ هيئت علماي ارشد

بسم الله وحده و الصّلاة علي خير خلقه محمد صلّي الله عليه و سلّم،

و بعد: فتواي کميته دائم علماي ارشد کشور توحيد (که خدا ايشان را ياري نموده و عزّت داده و دشمنانشان را ذليل گردانده است).

اين فتوا در تحريم اين گلهاي خبيث به دليل بوهاي تحريک آميزي که دارند و به سبب اينکه اين کار تقليد از غرب ملعون و مسخ هويّت اسلامي ناب شمرده مي شود، است. از خدا مي خواهيم که امّت اسلام را از اين فتوا بهره مند سازد و حجت را بر آنها تمام کند، والله المستعان!

 

متن فتوا:

شماره فتوا:21409

تاريخ:21/3/1421

الحمد لله و الصلاة و السلام علي من لا نبيّ بعده.

و بعد، کميته دائم پژوهشها و فتواهاي علمي از سؤال مستفتي محمد عبد الرحمن العمر از حضر ت مفتي کلّ آگاه شد که از سوي دبيرکلّ هيئت علماي ارشد با شماره 1330 و در تاريخ 21/3/1420 به اين کميته ارائه شده است.

 

متن سؤال:

در بعضي از بيمارستانها، اماکني براي فروش گل وجود دارد، و ما عيادت کنندگاني را مي بينيم که دسته هاي گل را به بيماران تقديم مي کنند، اين کار چه حکمي دارد؟

در طول قرون متمادي اهداء گل (طبيعي يا مصنوعي) هيچگاه جزء سنّت عيادت از بيماران نبوده و اين عادتي است که از بلاد کفر وارد شده و عدّه اي که ايمان ضعيفي داشته اند، از آنها تأثير گرفته و اين عادت را انتقال  داده اند. حقيقت اين است که بردن گل نفعي براي بيمار ندارد، بلکه تشبّه و تقليد محض از کفّار محسوب مي شود و نه هيچ چيز ديگر، و فقط خرج کردن پول در غير راه درست است که اين اعتقاد فاسد را به دنبال دارد که اين گلها باعث شفا مي شود! بر اين اساس نبايد از گل در مورد مذکور استفاده کرد، نه به صورت فروش و نه خريد و نه اهدا...  

"اين سخنان در حالي از طرف کارخانه هاي فتوا سازي وهابيت صادر ميشود که اميران آنان با امضاي قرار دادهاي ميلياردي و اهداي کمکهاي بلاعوض به همان بلادهاي کفر ، نوکري خويش را به شکلي متفاوت به اثبات مي رسانند..."

تعداد بازدید از این مطلب: 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در هیچ یک از امور و شئون زندگی فردی و اجتماعی، خداوند متعال آیه‌ی تضمینی نفرستاده است، بلکه همه مشروط است؛ اگر شرایط محقق شد، او تضمین کرده است. چنان که در مراحل و حوادث زندگی نیز شاهدیم که هر رشد و پیشرفتی و حتی هر انحطاط و هلاکتی مشروط است به تحقق اسباب و علل آن. نظام عالم تکوین حکیمانه است، پس نظام تشریع نیز حکیمانه است، و هر چیزی جایگاه، قدر (اندازه)ای دارد که مقدرات بر اساس آنها رقم می‌خورد، از جمله رزق در امر ازدواج یا هر امر دیگری:

«وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»

ترجمه: و او را از راهى كه گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد و كسى كه بر خدا توكل نمايد او برايش كافى است مسلّما خداوند رساننده فرمان و تحقق بخشنده اراده خويش است همانا خداوند براى هر چيزى (از اجزاء عالم هستى از نظر ماهيت و كمّ و كيف و آثار وجودى و مدت بقا) اندازه‏اى قرار داده است.

تمام آن چه از رشد، کمال، سعادت، فلاح و امنیت دنیوی و اخروی، از نزد خدا در کلام وحی و احادیث اهل عصمت علیهم السلام تضمین شده است، مشروط و منوط است به معرفت، ایمان، اخلاص، عمل صالح، علم، بصیرت، کار، تلاش، مجاهدت، امید، توکل، توسل، تنفویض امر به الله جلّ جلاله و ... – تمام آن چه از جهالت، بدبختی، گمراهی، ناامیدی، ترس از آینده، گرفتاری و هلاکت دنیوی و اخروی نیز به صورت یقینی بیان شده است، مشروط و منوط است به کفر، شرک، نفاق، جهالت، معصیت، بی‌بصیرتی، بی‌نظمی، ناامیدی، حرص، طمع، پیروی از شیطان درون (نفس) و پیروی از شیاطین جنّ و انس بیرونی. پس انسان اگر در صراط مستقیم گام برداشت و درست عمل کرد، به فضل الهی موفق می‌شود و اگر منحرف شد و بد عمل کرد، خود را از شمول رحمت و فضل خارج کرده و متضرر و معذب می‌گردد. آیات بسیاری بر این معنا تصریح نموده است که از جمله دو آیه‌ی ذیل می‌باشد:

«كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» (المدثر، 38)

ترجمه: هر كسى در گروِ دستاورد خويش است.

«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ» (ابراهیم ع، 7)

ترجمه: و آن گاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعاً سپاسگزارى كنيد، [نعمت‏] شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.» [دقت: شکر یعنی استفاده درست و بهینه از نعمت الهی].

همه چیزش با من!

همه چیزش با من، به ویژه در امر ازدواج یعنی چه؟!

آن قدر ازدواج را برای خود سخت کرده‌ایم که گمان می‌کنیم همه چیز "پول" است! آن قدر شرایط اقتصادی بحرانی و گرانی حاکم است که گمان می‌کنیم همه چیز زندگی، یعنی تأمین مالی معاش! حال آیا کم هستند جوانانی مرفه و متمولی که به فاصله کمتر از یک سال از ازدواج، از هم جدا شده‌اند؟! آیا تمامی کمی‌ها و کاستی‌های زندگی از "پول" است و آیا رفع تمامی نواقص و نیازها با "پول" میسر است؟ بسیاری پول دارند، اما تعقل نمی‌کنند - پول دارند، ولی فرهنگ ندارند – پول دارند، اما آداب و معاشرت بلد نیستند و اخلاق ندارند – پول دارند، ولی دین و ایمان ندارند – پول دارند، اما به خود و دیگران ظلم می‌کنند – پول دارند، ولی جاهلند و ... .

حال "همه چیزش با من" یعنی چه؟! یعنی اگر پولش رسید، اخلاق و ایمان و نظم و عشق و محبت هم می‌رسد؟ احساس مسئولیت و کار و تلاش هم می‌رسد؟ گرمی و صیمیت و وفا و غیرت هم می‌رسد؟! اگر چنین بود که هر پولداری مؤمن و صالح نیز می‌بود.

بله، همه چیز می‌رسد، اما مشروط به آموزش و پرورش، تعلیم و تربیت، ایمان و توکل و توسل، تعقل و تدبر و بصیرت، کار و تلاش و جدیت. نیت و اهتمام و هدف.

ازدواج:

ازدواج نیز از سایر مقوله‌های زندگی جدا و مستثنی نمی‌باشد. خداوند متعال بسیار تأکید نموده که به خاطر ترس از "روزی" نه فرزند خود را بکشید (زنده بگور در قدیم، قتل اولاد یا سقط در عصر حاضر)؛ نه از فرزند داشتن بترسید، نه از ازدواج دوری گزینید. فرموده است که مگر "روزی‌رسان" به خودتان شما هستید و مگر روزی آنان را شما می‌دهید؟ کسی که گمان کند خودش رازق خود و همسر و اولادش می‌باشد که مبتلا به شرک شده است:

«وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُم إنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْءًا كَبِيرًا» (الإسراء، 31)

ترجمه: و فرزندان خود را از ترس فقر و تنگدستى نكشيد، ماييم كه آنها و شما را روزى مى‏دهيم حقا كه كشتن آنها گناهى است بزرگ.

هم چنین خوف و پرهیز از ازدواج برای ترس از رزق را نیز جایز ندانسته و فرموده است:

«وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (النّور، 32)

ترجمه: «مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می‌سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است.

*- خداوند متعال وعده داده که فقیر مؤمن و صالح را برای ازدواج مورد تفضل قرار می‌دهد و برای این امر غنی می‌نماید.

*- خداوند متعال نفرموده که ازدواج را از طریق غیر آن چه فرموده‌ام انجام دهید و او هر تشریفات و اسرافی را تضمین می‌کند و یا زمینه هر کار غیر معقول یا حرامی را مهیا می‌نماید.

*- وعده‌ی خداوند متعال در هر امری حق است و عین تضمین اوست، منتهی ما باید طبق راهی که او فرموده عمل کنیم، تا به آن وعده‌ی تضمین شده برسیم.

*- خداوند حکیم و رازق، برای هر امری رزقی قرار داده است، مثلاً کف رزق برای هر مؤمن و کافر، یا رزق نماز اول وقت، رزق گشایش کار مؤمن، رزق خوش اخلاقی، رزق دعای والدین، رزق ازدواج، رزق بچه، رزق کار و تلاش ... و رزق دعا، یعنی رزقی که مشروط به دعا داده می‌شود – اما می‌خواهیم اول آن مزد و رزق را بگیریم و بعد کار را انجام دهیم(؟!)

 

تعداد بازدید از این مطلب: 228
برچسب‌ها: 10 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: متن و ترجمه آیه مورد بحث به شرح ذیل است:

«وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» (یس، 38)

ترجمه: و خورشيد كه به قرارگاه خود روان است، اين نظم خداى عزيز داناست.

حال در کجای این آیه آمده و یا از کدام و مفهوم آن برآمده که «خورشید شب‌ها به محل استقرار خودش میره؟!» یا «خورشید شب‌ها میره و روزها بر می‌گرده؟!»

الف – دقت کنیم که ما نه تنها به تفسیر علم نداریم، بلکه در بسیاری از موارد یک ترجمه‌ی غلطی را مدّ نظر می‌گیریم و سپس به آن ترجمه‌ی غلط خودمان ایراد می‌گیریم و گمان می‌کنیم که اشکال از آیه بود و یا دست کم آن که ما منطقش را نمی‌دانیم! در حالی که هیچ کدام از اینها نیست، به جز آن که ما حتی در ترجمه نیز خطا کرده‌ایم. کلمات، معانی، ذهنیات، تعاریف من‌درآوردی و رایج، تخیلات گذشته و حال و ...، همه را قاطی کردیم و یک معنی برای آیه ساخته‌ایم!

ب – در آیه فوق می‌فرماید: خورشید به سمت قرارگاه خود روان است و سپس متذکر می‌شود که اینها همه بر اساس "اندازه‌گیری‌های عالمانه‌ی" خداوند علیم می‌باشد. (ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ) و اصلاً در این آیه بحثی از شب و روز و چگونگی پیدایش آن و یا حرکت خورشید در شب و بازگشت آن در روز نشده است.

ج – کلمه «وَالشَّمْسُ تَجْرِي»، به جریان خورشید اشاره دارد و لام در جمله "لمستقر لها" به معناى" الى- به سوى" و يا براى" غايت- تا" مى‏باشد (المیزان). یعنی هم چنان هست و جریان دارد و به سوی قرار گرفتن خود پیش می‌رود. آیا علم امروز ثابت نکرده است که خورشید نیز با تمامی ستارگان اطرافش به سوی سیاره‌ای به نام «نسر ثابت» در حرکت است؟ آیا کسی قائل به این است که خورشید هیچ حرکتی ندارد و ثابت در یک نقطه‌ای از آسمان قرار گرفته است؟

زمین و قبله:

گرد بودن زمین چه منافاتی با تعیین یک نقطه روی آن و جهت‌گیری به سمت آن دارد؟ آیا اگر کسی هدف دور یا نزدیکی را برای تیراندازی انتخاب کرد و درست نقطه وسط آن را نشانه رفت – یا کسی خانه‌ای در شهری را قصد کرد و رو به آن حرکت کرد یا ایستاد – یا هر هواپیمایی فرودگاه مقصد را هدف قرار داد و رو به آن حرکت کرد، یعنی زمین را صاف فرض کرده است؟! آیا اگر در یک نقطه‌ای (در ایران) بایستیم و جهت شهرهایی چون: توکیو، پکن (در شرق) – پاریس، لندن (در غرب) – مسکو و سیبری در شمال – یا مکه، ژوهانسبورگ (در جنوب) را نشان دهیم، یعنی زمین را صاف فرض کرده‌ایم؟

آیا علم امروز که از فاصله‌ی دوری یک نقطه در زمین یا حتی در مریخ را نشانه می‌رود، زمین یا سیارات را صاف فرض کرده‌اند؟!

 

تعداد بازدید از این مطلب: 172
برچسب‌ها: 8 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله علیه»؛ لذا در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

الف – شناخت ذات اقدس الهی برای هیچ احدی از مخلوقات ممکن نیست. البته در مباحث قبلی بحث شد که اساساً شناخت هیچ ذاتی برای کسی ممکن نیست، بلکه ذات در اسم‌ها (نشانه‌ها)یش ظهور می‌کند و همگان آن اسم‌ها و نشانه‌ها را شناخته و پی به وجود می‌برند. اگر به شما بگویند: «خودتان را معرفی کنید»، فقط می‌توانید اسم‌ها و نشانه‌های خود را بگویید؛ مثل (انسان، مرد/زن، ایرانی، محمود، مریم، فارس زبان، سفید رو یا گندمگون و ...). خب اینها که هیچ کدام ذات شما نیست. خداوند سبحان نیز با اسماء‌‌اش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود.

ب – هم چنین پیش از این مفصل و مشروح توضیح داده شد که "شناخت" به تنهایی کفایت نمی‌کند، چرا که هر چند مقدمه‌ی لازم است، اما انسان مایل به "محبوب" خویش است و نه مایل به "معروف" خویش. در نهایت انسان به سوی آن که دوستش دارد می‌رود، نه آن که می‌شناسدش. مگر ابلیس و بلعم باعور و بسیاری دیگر از کفار، خدا را نمی‌شناخته و نمی‌شناسند. مگر آنان که اهل عصمت علیهم‌السلام را کشتند، آنها را نمی‌شناختند؟ مگر کسانی که امروزه ظلم می‌کنند، "ظلم، ظالم و مظلوم" را نمی‌شناسند؟!

پ – پس کلید "عشق و محبت" است، هر چند که شناخت مقدمه‌ و مکمل آن است. نخواندیم که خداوند متعال در کلام کریمه خود فرمود: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید و نفرمود اگر می‌شناسید: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»، و اجر این محبت را، محبت متقابل خود بیان نمود و نه بهشت و حور و قصور «يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31).

نخواندیم که چطور اجر رسالت خاتم الأنبیاء و المرسلین، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله - که در واقع نتیجه و اجر تمامی انبیا و رسولان الهی می‌باشد – را، موّدت اهل بیت علیهم‌السلام بیان نمود و نه صرفاً شناخت آنها؟ و فرمود آن بشارتی که همه پیامبران [که مبشر هستند) از طرف خدا داده‌اند، همین مودت اهل بیت علیهم السلام است:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشّوری، 23)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مى‏افزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مى‏كنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.

ت – پس، مسئله عشق و محبت است و تلاش برای ازدیاد آن. وقتی انسان عاشق شد، به دنبال معشوق می‌گردد و به سوی او پرواز می‌کند و شوق دیدار او در وجودش شعله‌ور می‌گردد، چرا که به قول عرفا «محبّ، مایل به لقای محبوب است». عاشق، مایل به دیدار و وصال معشوق است.

راه‌کار:

راه‌کار ازدیاد این محبت و عشق و میل به لقای پروردگار عالم (که البته دیدار حسی نیست)، را خداوند سبحان خود در یک آیه بیان نمود که ظاهرش کوتاه، اما عمقش، همه‌ی معرفت، عشق، ایمان، اخلاص و عمل است. فرمود:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا / الکهف، 110»؛

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من بشرى مثل شما هستم [با اين تفاوت‏] كه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.

پس توحید، ایمان و عمل صالح، راه کار افزایش معرفت، شدت محبت و رسیدن به لقاء پروردگار می‌باشد. حال آیا ما در هیچ امری، کسی را در ربوبیت شریک پروردگار خود نمی‌نماییم؟ آیا همّت و جدیت به عمل صالح داریم؟ آیا تا نفس خواهشی داشت، نه تنها لقای محبوب، بلکه اساساً خدا، دنیا و آخرت خود را فراموش نکرده و بنده‌ی ذلیل نفس نمی‌شویم؟! چقدر عشق داریم که وقتِ اذان شود و با اقامه‌ی نماز، به معراج رویم؟! چقدر به زیارت برادر دینی می‌رویم که فرمود "زیارت الله" است و ...؟

دقت کنیم که همه دین و دنیا، امتحان اثبات همین عشق و محبت است.

دو محبت در یک قلب نمی‌گنجد:

منظور محبت‌های مجازی و مقطعی نیست، هر چند که در این موارد نیز گاه محبت‌ها در طول یک دیگر قرار می‌گیرند و گاه در عرض یک دیگر قرار گرفته و معارض هم می‌شوند. به عنوان مثال واقعی: انسان هم خودش را دوست دارد و هم طبیعت (بدن) خودش را دوست دارد و هم این دنیا و مظاهر و متاعش را دوست دارد؛ و بدیهی است که در راه رسیدن به آن چه دوست دارد، تلاش می‌کند، اگر برسد خوشحال و مسرور می‌شود و اگر نرسد، ناراحت، مغموم و حتی مضطرب هم می‌گردد. گاهی همه این محبت‌ها در طول هم هستند و در یک راستا و در مسیر رسیدن به محبوب اصلی‌تر و بالاتر قرار دارند، مثل این که انسان کار می‌کند تا پول درآورد (پس پول را دوست دارد)، سپس پول را هزینه می‌کند تا شاخه گُلی بخرد (پس آن شاخه گُل را دوست دارد) و سپس آن را به محبوبش هدیه می‌دهد (پس هدیه دادن را دوست دارد) و همه‌ی این علایق، در راستای عشق به آن محبوب قرار دارد.

اما گاهی، محبت‌ها معارض هم می‌شوند. مثلاً انسان عقل، دین، ایمان، اسلام و آخرت را دوست دارد، خدا و لقای او را دوست دارد، اما نگاه حرام به آن نامحرم زیبا را نیز دوست دارد. اینجا مهم این است که کدام را "انتخاب" می‌کند؟ این است هنر آن "اختیار"ی که خدا به انسان داده است. اگر دنیا و طبیعت و نفس را بیشتر دوست داشت، خدا و لقای او را می‌فروشد و به خودش اثبات می‌شود که عشق و محبتش به خدا، زیاد هم عمقی و حقیقی نبود، اما اگر خدا را دوست داشت، به خاطر او از محبت و محبوب نفسش می‌گذرد.

دو محبت غایی در یک قلب نمی‌گنجند. اگر محبت خدا غالب بود، محبت دنیا از بین می‌رود، دنیا در نظر کوچک، گذرگاه و حتی زندان به نظر می‌آید، اما اگر محبت دنیا غالب بود، خدا و دیدار او فراموش می‌شود و بالتبع عشق و شوق دیدار او نیز از دل بیرون می‌رود. و در این خصوص آیات و احادیث بسیار است.

پس، هر چه محبت به دنیا کمتر شد، محبت به خدا بیشتر می‌شود و شوق لقاء تشدید می‌گردد. هر چه به «لا إله» بیشتر عمل شد، «الا الله» جایگزین می‌شود، هر چه «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»، چه در اندیشه و باور و چه در عمل بیشتر و شدیدتر شد، «يُؤْمِن بِاللّهِ»، بیشتر و شدیدتر می‌شود.

یاد محبوب:

یاد محبوب نیز قواعد خودش را دارد. به عنوان مثال: اولاً انسان یاد هر چه بیافتد، به همان توجه می‌کند – ثانیاً انسان دوست دارد که همیشه ذکر محبوبش به میان آید و ثالثاً انسان یاد دشمن یا معارض با محبوب را دوست ندارد. ندیدید انسان از علم، زیبایی، قدرت و غنا و توانگری خوشش می‌آید و هر کجا یاد آنها (به هر موضوع و شکلی) پیش آید، مسرور می‌شود و از جهل، زشتی، ضعف و فقر بدش می‌آید و حتی از ذکرش هم فراری است و اگر سخنش به میان آید، حالش به هم می‌خورد؟!

خداوند متعال به هر دو حال قلب انسان به تناسب محبوبش تصریح کرده است. آنها که خدا را دوست ندارند و غیر خدا (دنیا) را دوست دارند، وقتی سخن از وحدانیت خدا (هر بحثی که مربوط به خدا، دین، ایمان، آخرت و ...) باشد به میان آید، حال‌شان به هم می‌خورد و قلب‌شان مشمئز می‌گردد و دوست دارند این بحث زودتر جمع شود و راجع به محبوب‌های خودشان صحبت شود:

«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 44)

ترجمه: و چون خداوند به یگانگی (وحدانیت) ياد شود، دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند (بالتبع شوق لقاء هم ندارند) منزجر و متنفر گردد، و چون كسانى ديگر جز او (بت‏ها و محبوب‌ها و إله‌های کاذب) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مى‏كنند.

قلب مؤمن نیز نقطه مقابل است، وقتی ذکر پروردگارِ محبوب‌شان به میان آید، قلب از شوق معشوق به تپش می‌افتد، دوست دارند بیشتر از او گفته شود، تا ایمان و شوق‌شان افزایش یابد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (الأنفال، 2)

ترجمه: مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد (تراس از فراق یا قهر محبوب، ترس از مقبول واقع نشدن، ترس محروم شدن از لقای رحمت الهی بر آنان مستولی می‌گردد)، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى‏افزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.

نشانه‌های محبت:

بیان شد که هر چیزی با نشانه‌هایش شناخته می‌شود؛ پس اگر نشانه‌های محبت را بیشتر و بهتر بشناسیم، هم میزان و صدق محبت خود را سنجیده‌ایم و هم راه‌کار اصلاح و تشدید آن را یافته‌ایم.

به عنوان مثال: عاشق دوست دارد که با محبوبش سخن بگوید (چقدر به نماز و دعا علاقه داریم؟) – عاشق دوست دارد که معشوق با او سخن بگوید (چقدر به تلاوت قرآن علاقه و اهتمام داریم، مگر کلام الله نیست؟) – عاشق و معشوق یک دیگر را زیبا و دلنشین صدا می‌کنند. خدا می‌فرماید: «عِبادی – بنده‌ی من» - عبد هم می‌گوید: «یا ربّی، یا سیّدی، یا مولای»؛ ببینیم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، چگونه محبوبش را در دعای کمیل صدا و ندا می‌کند؟

بنده‌ی عاشق می‌پرسد: ای ولیّ من، ای محبوبم کجایی؟ « أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ‏ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏»؟ معبود و معشوق پاسخ می‌دهد: هر کجا باشی من با تو هستم، تو را می‌بینم و از احوالت آگاهم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ / الحدید، 4».

عبد می‌گوید: در این فراق پریشان و سرگردانم، مرا هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ» - مولی و محبوبش می‌گوید: برای تو نشانه‌هایی گذاشتم تا در صراط مستقیم هدایت شوی «وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا / الفتح، 20»، و می‌افزاید: برگرد پیش من که من از تو راضی هستم «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28».

عبد عاشق می‌گوید: من کوتاهی، قصور و تقصیر بسیار داشتم، حال اگر مرا قبول نکنی، اگر رد کنی، اگر گرفتار کنی، اگر من را با اهل عصیان خودت جمع کنی، اگر بین من و دوستانت فاصله بیاندازی چه کنم؟ «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» (دعای کمیل)

مولی و محبوبش می‌گوید: مبادا از رحمت من غافل و ناامید شوی، تو بیا، من همه گناهانت را یک جا می‌بخشم:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

و خلاصه این ارتباط نزدیک، گفت و شنود، عشق و عاشقی و ناز و نیاز هر لحظه و بدون انقطاع ادامه می‌یابد و شوق دیدار شعله‌ورتر می‌شود، تا جایی که عاشق می‌گوید: به فرض که عذابت را تحمل کنم، فراقت را چه کنم و آن را چگونه تحمل کنم: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ‏» - محبوب هم می‌گوید: نگران نباش، من کسانی که به سوی من بر می‌گردند (تواب) و کسانی که اهل پاکی هستند را خیلی دوست می‌دارم. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، 222».

مرتبط:

محک‌های سنجش میزان محبت‌مان به خداوند متعال – خودمان بهفمیم که او را چقدر دوست داریم؟

 

تعداد بازدید از این مطلب: 176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : حمید رضا شجری
تاریخ : یک شنبه 12 بهمن 1393
نظرات

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله علیه»؛ لذا در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

الف – شناخت ذات اقدس الهی برای هیچ احدی از مخلوقات ممکن نیست. البته در مباحث قبلی بحث شد که اساساً شناخت هیچ ذاتی برای کسی ممکن نیست، بلکه ذات در اسم‌ها (نشانه‌ها)یش ظهور می‌کند و همگان آن اسم‌ها و نشانه‌ها را شناخته و پی به وجود می‌برند. اگر به شما بگویند: «خودتان را معرفی کنید»، فقط می‌توانید اسم‌ها و نشانه‌های خود را بگویید؛ مثل (انسان، مرد/زن، ایرانی، محمود، مریم، فارس زبان، سفید رو یا گندمگون و ...). خب اینها که هیچ کدام ذات شما نیست. خداوند سبحان نیز با اسماء‌‌اش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود.

ب – هم چنین پیش از این مفصل و مشروح توضیح داده شد که "شناخت" به تنهایی کفایت نمی‌کند، چرا که هر چند مقدمه‌ی لازم است، اما انسان مایل به "محبوب" خویش است و نه مایل به "معروف" خویش. در نهایت انسان به سوی آن که دوستش دارد می‌رود، نه آن که می‌شناسدش. مگر ابلیس و بلعم باعور و بسیاری دیگر از کفار، خدا را نمی‌شناخته و نمی‌شناسند. مگر آنان که اهل عصمت علیهم‌السلام را کشتند، آنها را نمی‌شناختند؟ مگر کسانی که امروزه ظلم می‌کنند، "ظلم، ظالم و مظلوم" را نمی‌شناسند؟!

پ – پس کلید "عشق و محبت" است، هر چند که شناخت مقدمه‌ و مکمل آن است. نخواندیم که خداوند متعال در کلام کریمه خود فرمود: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید و نفرمود اگر می‌شناسید: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»، و اجر این محبت را، محبت متقابل خود بیان نمود و نه بهشت و حور و قصور «يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31).

نخواندیم که چطور اجر رسالت خاتم الأنبیاء و المرسلین، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله - که در واقع نتیجه و اجر تمامی انبیا و رسولان الهی می‌باشد – را، موّدت اهل بیت علیهم‌السلام بیان نمود و نه صرفاً شناخت آنها؟ و فرمود آن بشارتی که همه پیامبران [که مبشر هستند) از طرف خدا داده‌اند، همین مودت اهل بیت علیهم السلام است:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشّوری، 23)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مى‏افزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مى‏كنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.

ت – پس، مسئله عشق و محبت است و تلاش برای ازدیاد آن. وقتی انسان عاشق شد، به دنبال معشوق می‌گردد و به سوی او پرواز می‌کند و شوق دیدار او در وجودش شعله‌ور می‌گردد، چرا که به قول عرفا «محبّ، مایل به لقای محبوب است». عاشق، مایل به دیدار و وصال معشوق است.

راه‌کار:

راه‌کار ازدیاد این محبت و عشق و میل به لقای پروردگار عالم (که البته دیدار حسی نیست)، را خداوند سبحان خود در یک آیه بیان نمود که ظاهرش کوتاه، اما عمقش، همه‌ی معرفت، عشق، ایمان، اخلاص و عمل است. فرمود:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا / الکهف، 110»؛

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من بشرى مثل شما هستم [با اين تفاوت‏] كه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.

پس توحید، ایمان و عمل صالح، راه کار افزایش معرفت، شدت محبت و رسیدن به لقاء پروردگار می‌باشد. حال آیا ما در هیچ امری، کسی را در ربوبیت شریک پروردگار خود نمی‌نماییم؟ آیا همّت و جدیت به عمل صالح داریم؟ آیا تا نفس خواهشی داشت، نه تنها لقای محبوب، بلکه اساساً خدا، دنیا و آخرت خود را فراموش نکرده و بنده‌ی ذلیل نفس نمی‌شویم؟! چقدر عشق داریم که وقتِ اذان شود و با اقامه‌ی نماز، به معراج رویم؟! چقدر به زیارت برادر دینی می‌رویم که فرمود "زیارت الله" است و ...؟

دقت کنیم که همه دین و دنیا، امتحان اثبات همین عشق و محبت است.

دو محبت در یک قلب نمی‌گنجد:

منظور محبت‌های مجازی و مقطعی نیست، هر چند که در این موارد نیز گاه محبت‌ها در طول یک دیگر قرار می‌گیرند و گاه در عرض یک دیگر قرار گرفته و معارض هم می‌شوند. به عنوان مثال واقعی: انسان هم خودش را دوست دارد و هم طبیعت (بدن) خودش را دوست دارد و هم این دنیا و مظاهر و متاعش را دوست دارد؛ و بدیهی است که در راه رسیدن به آن چه دوست دارد، تلاش می‌کند، اگر برسد خوشحال و مسرور می‌شود و اگر نرسد، ناراحت، مغموم و حتی مضطرب هم می‌گردد. گاهی همه این محبت‌ها در طول هم هستند و در یک راستا و در مسیر رسیدن به محبوب اصلی‌تر و بالاتر قرار دارند، مثل این که انسان کار می‌کند تا پول درآورد (پس پول را دوست دارد)، سپس پول را هزینه می‌کند تا شاخه گُلی بخرد (پس آن شاخه گُل را دوست دارد) و سپس آن را به محبوبش هدیه می‌دهد (پس هدیه دادن را دوست دارد) و همه‌ی این علایق، در راستای عشق به آن محبوب قرار دارد.

اما گاهی، محبت‌ها معارض هم می‌شوند. مثلاً انسان عقل، دین، ایمان، اسلام و آخرت را دوست دارد، خدا و لقای او را دوست دارد، اما نگاه حرام به آن نامحرم زیبا را نیز دوست دارد. اینجا مهم این است که کدام را "انتخاب" می‌کند؟ این است هنر آن "اختیار"ی که خدا به انسان داده است. اگر دنیا و طبیعت و نفس را بیشتر دوست داشت، خدا و لقای او را می‌فروشد و به خودش اثبات می‌شود که عشق و محبتش به خدا، زیاد هم عمقی و حقیقی نبود، اما اگر خدا را دوست داشت، به خاطر او از محبت و محبوب نفسش می‌گذرد.

دو محبت غایی در یک قلب نمی‌گنجند. اگر محبت خدا غالب بود، محبت دنیا از بین می‌رود، دنیا در نظر کوچک، گذرگاه و حتی زندان به نظر می‌آید، اما اگر محبت دنیا غالب بود، خدا و دیدار او فراموش می‌شود و بالتبع عشق و شوق دیدار او نیز از دل بیرون می‌رود. و در این خصوص آیات و احادیث بسیار است.

پس، هر چه محبت به دنیا کمتر شد، محبت به خدا بیشتر می‌شود و شوق لقاء تشدید می‌گردد. هر چه به «لا إله» بیشتر عمل شد، «الا الله» جایگزین می‌شود، هر چه «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»، چه در اندیشه و باور و چه در عمل بیشتر و شدیدتر شد، «يُؤْمِن بِاللّهِ»، بیشتر و شدیدتر می‌شود.

یاد محبوب:

یاد محبوب نیز قواعد خودش را دارد. به عنوان مثال: اولاً انسان یاد هر چه بیافتد، به همان توجه می‌کند – ثانیاً انسان دوست دارد که همیشه ذکر محبوبش به میان آید و ثالثاً انسان یاد دشمن یا معارض با محبوب را دوست ندارد. ندیدید انسان از علم، زیبایی، قدرت و غنا و توانگری خوشش می‌آید و هر کجا یاد آنها (به هر موضوع و شکلی) پیش آید، مسرور می‌شود و از جهل، زشتی، ضعف و فقر بدش می‌آید و حتی از ذکرش هم فراری است و اگر سخنش به میان آید، حالش به هم می‌خورد؟!

خداوند متعال به هر دو حال قلب انسان به تناسب محبوبش تصریح کرده است. آنها که خدا را دوست ندارند و غیر خدا (دنیا) را دوست دارند، وقتی سخن از وحدانیت خدا (هر بحثی که مربوط به خدا، دین، ایمان، آخرت و ...) باشد به میان آید، حال‌شان به هم می‌خورد و قلب‌شان مشمئز می‌گردد و دوست دارند این بحث زودتر جمع شود و راجع به محبوب‌های خودشان صحبت شود:

«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 44)

ترجمه: و چون خداوند به یگانگی (وحدانیت) ياد شود، دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند (بالتبع شوق لقاء هم ندارند) منزجر و متنفر گردد، و چون كسانى ديگر جز او (بت‏ها و محبوب‌ها و إله‌های کاذب) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مى‏كنند.

قلب مؤمن نیز نقطه مقابل است، وقتی ذکر پروردگارِ محبوب‌شان به میان آید، قلب از شوق معشوق به تپش می‌افتد، دوست دارند بیشتر از او گفته شود، تا ایمان و شوق‌شان افزایش یابد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (الأنفال، 2)

ترجمه: مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد (تراس از فراق یا قهر محبوب، ترس از مقبول واقع نشدن، ترس محروم شدن از لقای رحمت الهی بر آنان مستولی می‌گردد)، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى‏افزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.

نشانه‌های محبت:

بیان شد که هر چیزی با نشانه‌هایش شناخته می‌شود؛ پس اگر نشانه‌های محبت را بیشتر و بهتر بشناسیم، هم میزان و صدق محبت خود را سنجیده‌ایم و هم راه‌کار اصلاح و تشدید آن را یافته‌ایم.

به عنوان مثال: عاشق دوست دارد که با محبوبش سخن بگوید (چقدر به نماز و دعا علاقه داریم؟) – عاشق دوست دارد که معشوق با او سخن بگوید (چقدر به تلاوت قرآن علاقه و اهتمام داریم، مگر کلام الله نیست؟) – عاشق و معشوق یک دیگر را زیبا و دلنشین صدا می‌کنند. خدا می‌فرماید: «عِبادی – بنده‌ی من» - عبد هم می‌گوید: «یا ربّی، یا سیّدی، یا مولای»؛ ببینیم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، چگونه محبوبش را در دعای کمیل صدا و ندا می‌کند؟

بنده‌ی عاشق می‌پرسد: ای ولیّ من، ای محبوبم کجایی؟ « أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ‏ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏»؟ معبود و معشوق پاسخ می‌دهد: هر کجا باشی من با تو هستم، تو را می‌بینم و از احوالت آگاهم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ / الحدید، 4».

عبد می‌گوید: در این فراق پریشان و سرگردانم، مرا هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ» - مولی و محبوبش می‌گوید: برای تو نشانه‌هایی گذاشتم تا در صراط مستقیم هدایت شوی «وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا / الفتح، 20»، و می‌افزاید: برگرد پیش من که من از تو راضی هستم «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28».

عبد عاشق می‌گوید: من کوتاهی، قصور و تقصیر بسیار داشتم، حال اگر مرا قبول نکنی، اگر رد کنی، اگر گرفتار کنی، اگر من را با اهل عصیان خودت جمع کنی، اگر بین من و دوستانت فاصله بیاندازی چه کنم؟ «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» (دعای کمیل)

مولی و محبوبش می‌گوید: مبادا از رحمت من غافل و ناامید شوی، تو بیا، من همه گناهانت را یک جا می‌بخشم:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

و خلاصه این ارتباط نزدیک، گفت و شنود، عشق و عاشقی و ناز و نیاز هر لحظه و بدون انقطاع ادامه می‌یابد و شوق دیدار شعله‌ورتر می‌شود، تا جایی که عاشق می‌گوید: به فرض که عذابت را تحمل کنم، فراقت را چه کنم و آن را چگونه تحمل کنم: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ‏» - محبوب هم می‌گوید: نگران نباش، من کسانی که به سوی من بر می‌گردند (تواب) و کسانی که اهل پاکی هستند را خیلی دوست می‌دارم. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، 222».

 

ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: سؤال بسیار کلی است و در مقام پاسخ باید دست کم کتاب‌های بسیاری نوشته یا خوانده شود، مانند: «لقاء الله، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمة الله علیه»؛ لذا در این مختصر فقط به چند نکته اشاره می‌شود.

الف –شناخت ذات اقدس الهی برای هیچ احدی از مخلوقات ممکن نیست. البته در مباحث قبلی بحث شد که اساساً شناخت هیچ ذاتی برای کسی ممکن نیست، بلکه ذات در اسم‌ها (نشانه‌ها)یش ظهور می‌کند و همگان آن اسم‌ها و نشانه‌ها را شناخته و پی به وجود می‌برند. اگر به شما بگویند: «خودتان را معرفی کنید»، فقط می‌توانید اسم‌ها و نشانه‌های خود را بگویید؛ مثل (انسان، مرد/زن، ایرانی، محمود، مریم، فارس زبان، سفید رو یا گندمگون و ...). خب اینها که هیچ کدام ذات شما نیست. خداوند سبحان نیز با اسماء‌‌اش (نشانه‌هایش) شناخته می‌شود.

ب –هم چنین پیش از این مفصل و مشروح توضیح داده شد که "شناخت" به تنهایی کفایت نمی‌کند، چرا که هر چند مقدمه‌ی لازم است، اما انسان مایل به "محبوب" خویش است و نه مایل به "معروف" خویش. در نهایت انسان به سوی آن که دوستش دارد می‌رود، نه آن که می‌شناسدش. مگر ابلیس و بلعم باعور و بسیاری دیگر از کفار، خدا را نمی‌شناخته و نمی‌شناسند. مگر آنان که اهل عصمت علیهم‌السلام را کشتند، آنها را نمی‌شناختند؟ مگر کسانی که امروزه ظلم می‌کنند، "ظلم، ظالم و مظلوم" را نمی‌شناسند؟!

پ –پس کلید "عشق و محبت" است، هر چند که شناخت مقدمه‌ و مکمل آن است. نخواندیم که خداوند متعال در کلام کریمه خود فرمود: بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید و نفرمود اگر می‌شناسید: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي»، و اجر این محبت را، محبت متقابل خود بیان نمود و نه بهشت و حور و قصور «يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل‌عمران، 31).

نخواندیم که چطور اجر رسالت خاتم الأنبیاء و المرسلین، حضرت محمد صلوات الله علیه و آله - که در واقع نتیجه و اجر تمامی انبیا و رسولان الهی می‌باشد – را، موّدت اهل بیت علیهم‌السلام بیان نمود و نه صرفاً شناخت آنها؟ و فرمود آن بشارتی که همه پیامبران [که مبشر هستند) از طرف خدا داده‌اند، همین مودت اهل بیت علیهم السلام است:

«ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» (الشّوری، 23)

ترجمه: اين همان چيزى است كه خداوند، آن بندگان خود را كه ايمان آورده و عمل‏هاى شايسته كرده‏اند بدان بشارت مى‏دهد. بگو: از شما در مقابل اين ( ابلاغ رسالت خود) جز محبت (قلبى و عملى) درباره خويشاوندانم مزدى نمى‏طلبم، و هر كس كار نيكى انجام دهد (بر اين محبت بيفزايد) ما برايش در آن، نيكى مى‏افزاييم (بر پاداش طبيعيش حد اقل ده برابر اضافه مى‏كنيم)، حقّا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است.

ت – پس، مسئله عشق و محبت است و تلاش برای ازدیاد آن. وقتی انسان عاشق شد، به دنبال معشوق می‌گردد و به سوی او پرواز می‌کند و شوق دیدار او در وجودش شعله‌ور می‌گردد، چرا که به قول عرفا «محبّ، مایل به لقای محبوب است». عاشق، مایل به دیدار و وصال معشوق است.

راه‌کار:

راه‌کار ازدیاد این محبت و عشق و میل به لقای پروردگار عالم (که البته دیدار حسی نیست)، را خداوند سبحان خود در یک آیه بیان نمود که ظاهرش کوتاه، اما عمقش، همه‌ی معرفت، عشق، ایمان، اخلاص و عمل است. فرمود:

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا / الکهف، 110»؛

ترجمه: بگو: جز اين نيست كه من بشرى مثل شما هستم [با اين تفاوت‏] كه به من وحى مى‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است. پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد بايد عمل شايسته كند و كسى را در عبادت پروردگارش شريك نسازد.

پس توحید، ایمان و عمل صالح، راه کار افزایش معرفت، شدت محبت و رسیدن به لقاء پروردگار می‌باشد. حال آیا ما در هیچ امری، کسی را در ربوبیت شریک پروردگار خود نمی‌نماییم؟ آیا همّت و جدیت به عمل صالح داریم؟ آیا تا نفس خواهشی داشت، نه تنها لقای محبوب، بلکه اساساً خدا، دنیا و آخرت خود را فراموش نکرده و بنده‌ی ذلیل نفس نمی‌شویم؟! چقدر عشق داریم که وقتِ اذان شود و با اقامه‌ی نماز، به معراج رویم؟! چقدر به زیارت برادر دینی می‌رویم که فرمود "زیارت الله" است و ...؟

دقت کنیم که همه دین و دنیا، امتحان اثبات همین عشق و محبت است.

دو محبت در یک قلب نمی‌گنجد:

منظور محبت‌های مجازی و مقطعی نیست، هر چند که در این موارد نیز گاه محبت‌ها در طول یک دیگر قرار می‌گیرند و گاه در عرض یک دیگر قرار گرفته و معارض هم می‌شوند. به عنوان مثال واقعی: انسان هم خودش را دوست دارد و هم طبیعت (بدن) خودش را دوست دارد و هم این دنیا و مظاهر و متاعش را دوست دارد؛ و بدیهی است که در راه رسیدن به آن چه دوست دارد، تلاش می‌کند، اگر برسد خوشحال و مسرور می‌شود و اگر نرسد، ناراحت، مغموم و حتی مضطرب هم می‌گردد. گاهی همه این محبت‌ها در طول هم هستند و در یک راستا و در مسیر رسیدن به محبوب اصلی‌تر و بالاتر قرار دارند، مثل این که انسان کار می‌کند تا پول درآورد (پس پول را دوست دارد)، سپس پول را هزینه می‌کند تا شاخه گُلی بخرد (پس آن شاخه گُل را دوست دارد) و سپس آن را به محبوبش هدیه می‌دهد (پس هدیه دادن را دوست دارد) و همه‌ی این علایق، در راستای عشق به آن محبوب قرار دارد.

اما گاهی، محبت‌ها معارض هم می‌شوند. مثلاً انسان عقل، دین، ایمان، اسلام و آخرت را دوست دارد، خدا و لقای او را دوست دارد، اما نگاه حرام به آن نامحرم زیبا را نیز دوست دارد. اینجا مهم این است که کدام را "انتخاب" می‌کند؟ این است هنر آن "اختیار"ی که خدا به انسان داده است. اگر دنیا و طبیعت و نفس را بیشتر دوست داشت، خدا و لقای او را می‌فروشد و به خودش اثبات می‌شود که عشق و محبتش به خدا، زیاد هم عمقی و حقیقی نبود، اما اگر خدا را دوست داشت، به خاطر او از محبت و محبوب نفسش می‌گذرد.

دو محبت غایی در یک قلب نمی‌گنجند. اگر محبت خدا غالب بود، محبت دنیا از بین می‌رود، دنیا در نظر کوچک، گذرگاه و حتی زندان به نظر می‌آید، اما اگر محبت دنیا غالب بود، خدا و دیدار او فراموش می‌شود و بالتبع عشق و شوق دیدار او نیز از دل بیرون می‌رود. و در این خصوص آیات و احادیث بسیار است.

پس، هر چه محبت به دنیا کمتر شد، محبت به خدا بیشتر می‌شود و شوق لقاء تشدید می‌گردد. هر چه به «لا إله» بیشتر عمل شد، «الا الله» جایگزین می‌شود، هر چه «يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ»، چه در اندیشه و باور و چه در عمل بیشتر و شدیدتر شد، «يُؤْمِن بِاللّهِ»، بیشتر و شدیدتر می‌شود.

یاد محبوب:

یاد محبوب نیز قواعد خودش را دارد. به عنوان مثال: اولاً انسان یاد هر چه بیافتد، به همان توجه می‌کند – ثانیاً انسان دوست دارد که همیشه ذکر محبوبش به میان آید و ثالثاً انسان یاد دشمن یا معارض با محبوب را دوست ندارد. ندیدید انسان از علم، زیبایی، قدرت و غنا و توانگری خوشش می‌آید و هر کجا یاد آنها (به هر موضوع و شکلی) پیش آید، مسرور می‌شود و از جهل، زشتی، ضعف و فقر بدش می‌آید و حتی از ذکرش هم فراری است و اگر سخنش به میان آید، حالش به هم می‌خورد؟!

خداوند متعال به هر دو حال قلب انسان به تناسب محبوبش تصریح کرده است. آنها که خدا را دوست ندارند و غیر خدا (دنیا) را دوست دارند، وقتی سخن از وحدانیت خدا (هر بحثی که مربوط به خدا، دین، ایمان، آخرت و ...) باشد به میان آید، حال‌شان به هم می‌خورد و قلب‌شان مشمئز می‌گردد و دوست دارند این بحث زودتر جمع شود و راجع به محبوب‌های خودشان صحبت شود:

«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 44)

ترجمه: و چون خداوند به یگانگی (وحدانیت) ياد شود، دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند (بالتبع شوق لقاء هم ندارند) منزجر و متنفر گردد، و چون كسانى ديگر جز او (بت‏ها و محبوب‌ها و إله‌های کاذب) ياد شوند، به ناگاه خوشحالى مى‏كنند.

قلب مؤمن نیز نقطه مقابل است، وقتی ذکر پروردگارِ محبوب‌شان به میان آید، قلب از شوق معشوق به تپش می‌افتد، دوست دارند بیشتر از او گفته شود، تا ایمان و شوق‌شان افزایش یابد:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (الأنفال، 2)

ترجمه: مؤمنان تنها كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دل‏هايشان مى‏ترسد (تراس از فراق یا قهر محبوب، ترس از مقبول واقع نشدن، ترس محروم شدن از لقای رحمت الهی بر آنان مستولی می‌گردد)، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مى‏افزايد، و همواره بر پروردگارشان توكّل مى‏كنند.

نشانه‌های محبت:

بیان شد که هر چیزی با نشانه‌هایش شناخته می‌شود؛ پس اگر نشانه‌های محبت را بیشتر و بهتر بشناسیم، هم میزان و صدق محبت خود را سنجیده‌ایم و هم راه‌کار اصلاح و تشدید آن را یافته‌ایم.

به عنوان مثال: عاشق دوست دارد که با محبوبش سخن بگوید (چقدر به نماز و دعا علاقه داریم؟) – عاشق دوست دارد که معشوق با او سخن بگوید (چقدر به تلاوت قرآن علاقه و اهتمام داریم، مگر کلام الله نیست؟) – عاشق و معشوق یک دیگر را زیبا و دلنشین صدا می‌کنند. خدا می‌فرماید: «عِبادی – بنده‌ی من» - عبد هم می‌گوید: «یا ربّی، یا سیّدی، یا مولای»؛ ببینیم مولی الموحدین، امیرالمؤمنین، امام علی علیه‌السلام، چگونه محبوبش را در دعای کمیل صدا و ندا می‌کند؟

بنده‌ی عاشق می‌پرسد: ای ولیّ من، ای محبوبم کجایی؟ «أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ‏ يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ‏»؟ معبود و معشوق پاسخ می‌دهد: هر کجا باشی من با تو هستم، تو را می‌بینم و از احوالت آگاهم «وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ / الحدید، 4».

عبد می‌گوید: در این فراق پریشان و سرگردانم، مرا هدایت کن «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ» - مولی و محبوبش می‌گوید: برای تو نشانه‌هایی گذاشتم تا در صراط مستقیم هدایت شوی «وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا / الفتح، 20»، و می‌افزاید: برگرد پیش من که من از تو راضی هستم «ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً / الفجر، 28».

عبد عاشق می‌گوید: من کوتاهی، قصور و تقصیر بسیار داشتم، حال اگر مرا قبول نکنی، اگر رد کنی، اگر گرفتار کنی، اگر من را با اهل عصیان خودت جمع کنی، اگر بین من و دوستانت فاصله بیاندازی چه کنم؟ «فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» (دعای کمیل)

مولی و محبوبش می‌گوید: مبادا از رحمت من غافل و ناامید شوی، تو بیا، من همه گناهانت را یک جا می‌بخشم:

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)

و خلاصه این ارتباط نزدیک، گفت و شنود، عشق و عاشقی و ناز و نیاز هر لحظه و بدون انقطاع ادامه می‌یابد و شوق دیدار شعله‌ورتر می‌شود، تا جایی که عاشق می‌گوید: به فرض که عذابت را تحمل کنم، فراقت را چه کنم و آن را چگونه تحمل کنم: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ‏» - محبوب هم می‌گوید: نگران نباش، من کسانی که به سوی من بر می‌گردند (تواب) و کسانی که اهل پاکی هستند را خیلی دوست می‌دارم. «إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ / البقره، 222».

 

تعداد بازدید از این مطلب: 198
برچسب‌ها: 7 ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تعداد صفحات : 14


به نام خالق هستی سلام خوش اومدید به وبلاگ خودتون در صورت تمایل می توانید لینک کنید منتظر انتقاد و پیشنهاد های شما هستم


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود