: گاهی چون مصداق اسامی متفاوت یک شخص واحد است، ممکن است سبب گردد که پژوهشگر، به تفاوت معانی و مفاهیم آنها دقت نکند. به عنوان مثال: رحمان، علیم، حکیم، خالق و ...، همه اسماء الله هستند، اما معانی متفاوتی دارند و هر کدام به جهتی از تجلی آن ذات مقدس دلالت دارند. همینطور است اسمها و صفاتی چون: امامت، ولایت، حجت و ...، که باید دقت شود هر کدام معنا و مفهوم خاص خود را دارند.
نور - ائمهی اطهار علیهمالسلام همه نور واحد هستند و تجلی نور خداوند متعال از طریق حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله؛ چنان چه وجود مقدس ایشان در خطبه غدیر فرمودند:
ترجمه: مردمان! نور از سوی خداوند عزّوجل در جان من، سپس در جان علی بن ابی طالب، آن گاه در نسل او تا قائم مهدی - که حق خدا و ما را می ستاند - جی گرفته (تجلی یافته). چرا که خداوند عزّوجل ما را بر کوتاهی کنندگان، ستیزه گران، ناسازگاران، خائنان و گنهکاران و ستمکاران و غاصبان از تمامی جهانیان دلیل و راهنما و حجت آورده است.
ولایت – ولایت نیز همان "نور ولایت" است که در پیامبر اکرم و سپس اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین تسری و تجلی یافته است، چنان چه خداوند متعال فرمود:
ترجمه: ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند: همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند. (که ایشان مکرر تصریح نمودند که تنها مصداقش امیرالمؤمنین علیه السلام میباشند).
دقت کنیم! رسول اعظم در غدیر ابتدا از مردم پرسیدند: «مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ - چه کسی از شما به خودتان نزدیکتر است (ولایتش به شما از خودتان بیشتر است)»، همه گفتند: «الله و رَسُولُهُ»؛ سپس فرمودند: «اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ».
تسری و جریان نورِ ولایت: ولایت نیز مانند نور است؛ نور انقطاع ندارد، مثل رشته برق و لامپهای متوالی میماند که اگر یکی از آنها قطع شود، به طور کلی جریان نور قطع میشود. لذا خداوند متعال در قرآن کریم فرمود که هر کس یکی از انبیا را تکذیب کند، همه را تکذیب کرده است و حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله در خطبه غدیر فرمودند:
امامت: مقام پیشوایی و رهبری مردم در مسیر هدایت است که شخص امام، از سوی خداوند متعال منصوب میگردد و توسط پیامبر به امت معرفی میشود. چنان در خطبه غدیر مکرر تصریح نمودند که این امامت به امیرالمؤمنین، امام علی و ذریهی او علیهم السلام داده شده است.
حجّت: معنای عامتر و وسیعتری دارد. این که ما یک طلبهی معمم شده را "حجت الاسلام" مینامیم و اگر به مقام فقاهت نایل آمد او را "آیتالله" مینامیم، یک غلط مصطلح است. آیت یعنی نشانه و همه مخلوقات "آیت الله" هستند، اما فقط عدهی معدودی از نوع بشر، که انسان کامل هستند، "حجتالله" میباشند. لذا به معصومین علیهمالسلام "حجج الله" اطلاق میگردد.
حجت خدا را به معنای "دلیل" نیز آوردهاند، چرا که حتی "دلیل" برقراری آسمانها و زمین، حجّت خداست. چنان که حضرت رسول صلوات الله علیه و آله فرمودند: «لَولا الحُجّة لَساخَتَ الارضُ بِاَهلِها – اگر حجّت نبود، قطعاً زمین اهلش را فرو میکشید»، و این تعابیر در احادیث و ادعیه بسیار است؛ چنان چه در فراز فوق از خطبه غدیر خواندیم که حضرت پس از تصریح به مقام خاتمیت در نبوت و رسالت خود، مقام حجت بودن خویش بر تمامی مخلوقات تصریح میکنند: « وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلی جَمیعِ المَخْلوقینَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضینَ»
حجت، دلیل به معنای راهنما نیز هست؛ راه معرفت خدا، قرب به خدا، معرفت قرآن کریم و وحی خدا، آشنایی با حلال و حرام خدا و خلاصه حرکت در صراط مستقیم را نشان میدهد، چون "صراط المستقیم" خود ایشان و حجج منصوب شده از طرف خدا و معرفی شده توسط ایشان میباشند.
تفاوت:
فقط یک تفاوت بیان شده است که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند که لقب امیرالمؤمنین ویژه حضرت علی علیه السلام است و اطلاق آن به سایر ائمه نیز جایز نیست، چه رسد به اشخاص دیگر (که البته برخی حتی معاویه و یزید را نیز امیرالمؤمنین خواندند). حال آن که ایشان در خطبه غدیر تصریح نموده بودند که «أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی الاحَدٍ غَیْرِهِ – آگاه باشید که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان برای کسی جز او روا نباشد.»
البته حکمت و دلیل این اختصاص بسیار روشن است. وقتی میگوییم "مؤمنین"، تمامی اهل ایمان را شامل میگردد که امامان در رأس آنها میباشند. حضرت علی علیهالسلام، امیر همه و حتی امامان میباشند، اما آنها هیچ کدام بر ایشان "امیر" نمیباشند. پس مقام و لقب "امیرالمؤمنین" خاص ایشان میگردد.
تفاوت در امّت است:
پس اهل عصمت علیهالسلام در تمامی شئون ولایت، امامت و حجّت خدا بودن، یکسان و عین هم هستند و با رحلتشان نیز از این مقامات برکنار نمیشوند. حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله، تا آخرالزّمان رسول الله و خاتم الانبیاء و المرسلین و بشیر و نذیر و رحمة للعالمین است، حضرت امام علی علیه السلام، همیشه امیرالمؤمنین است، و سایر ائمه اطهار علیهم السلام نیز برای همیشه و همگان ولیالله، حجت الله، خلیفة الله و امام هستند. هیچ فرقی بین آنها نیست و هر کس یکی از آنان را رد کند و یا مقامی از ولایت، حجیت و امامت را برای آنان قائل نباشد، به مثابهی آن است که تمامی آنان را رد کرده است.
منتهی، تفاوت در امّتهاست که با گذشت زمان و تغییر نسل، جایگزین یک دیگر میشوند و هر امّتی باید امام عصر خود را بشناسد، از او اطاعت و تبعیت کند، به او تأسی کند و از طریق او راه جوید. لذا پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «مَن ماتَ وَلَم یَعرِف إمامِ زَمانِهِ، مَاتَ مَیتَة الجاهِلیَة».
ترجمه: آيا كسانى كه كفر ورزيدند ندانستند كه آسمانها و زمين هر دو به هم پيوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختيم، و هر چيز زندهاى را از آب پديد آورديم؟ آيا [باز هم] ايمان نمىآورند؟
هر چند آب چون مایهی حیات است، تعاریف، تعابیر و حتی تقسیمات متفاوتی دارد که در قرآن کریم نیز به آنها تصریح شده است، اما موضوع بحث این آیه کریمه میباشد.
خب ما حالا، به ویژه وقتی معنای درست یک آیه را میدانیم (یا میخوانیم)، چه اصراری داریم که حتماً یک معنای خطایی را بر آن بار کنیم و تأکید که ترجمه صحیح همین است که ما میگوییم و سپس بر اساس ترجمه غلط خود، به آیه ایراد بگیریم و آن را به چالش بکشیم؟!
وَجَعَلْنَا – یعنی ما قرار دادیم. در این کلمه دو مفهوم مستتر است، یکی این که اشیاء یا شیء مورد بحث قائم بالذات و ازلی نبوده و دیگر این که از هیچ (عدم) و یا اتفاقی و تصادفی (بدون فاعل) نیز به وجود نیامده است، بلکه «ما» چنین قرار دادیم. و البته بدانیم که «ما» همیشه ضمیر جمع نیست، بلکه مُلک و سلطنت و مقام جبروت را نیز میرساند.
مِنَ الْمَاء – یعنی از آب. خب اگر میفرمود «فِی الماء»، معنایش میشد آن که فرمودید، یعنی «در آب»، اما فرمود: «مِنَ الْمَاء»، یعنی «از آب».
حَيٍّ – یعنی موجود زنده. یعنی موضوع آیه، موجودات زنده است. یعنی میفرماید که ما موجودات زنده را از آب آفریدیم و حیاتشان را از آب قرار دادیم، نه داخل آب.
خطای ذهن:
از سؤال چنین بر میآید که علت خطای ذهن در ترجمه، کلمه «وَجَعَلْنَا = قرار دادیم» میباشد و چنین در ذهن تصور شده که وقتی گفته میشود «قرار دادیم» یعنی حتماً در داخل چیزی گذاشتیم و قرار دادیم. در صورتی که چنین نیست، بلکه هم میتواند در داخل چیزی قرار گرفته باشد و هم میتواند قرار خود را از چیزی گرفته باشد و بر آن استقرار یافته باشد.
*- اگر میفرمود: «وخَلَقنا = ما خلق کردیم»، بحث فقط از نوع و چگونگی خلقت بود، مثل این که میفرماید: انسان را نطفه خلق کردیم. اما «جَعَلنا» به قرار گرفتن اشاره دارد. ما میدانیم که انسان از نطفه خلق شده است، اما پس از تولد، فقط قرار و ثبات نسلش به نطفه وابسته است و نه خودش. اما «قرار گرفتن از آب»، یعنی استواریش چه در خلقت و چه در تداوم حیات به صورت مستمر به آن «آب» بستگی دارد.
رتق و فتق:
اگر به ابتدای آیه دقت کنیم سخن از «رتق = اتصال و فتق = جدا سازی» است [رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا] که ما نیز در فارسی استفاده کرده و مثلاً «رتق و فتق» امور میگوییم. رتق وصل کردنهاست و فتق جدا کردنها.
اجزای عالم همه به یک دیگر متصل هستند و دائم از یک دیگر جدا میشوند؛ و اگر به گذشتهی هر چیزی نگاه کنیم، وصل (رتق) به چیز دیگری بوده که سپس جدا (فتق) شده است؛ مثل همان نطفه یا حتی سیارات ... یا حتی تمامی فعل و انفعالات و حتی کارهایمان – خداوند فرمود که ما این جداسازی را در آسمانها و زمین انجام دادیم و استقرار حیات در موجودات زنده را از آب قرار دادیم، که به همان آفرینش موجودات زنده از آب، به هنگام جدا شدن (فتق) و نیز استقرار حیات آنها به آب تصریح دارد. همه موجودات زنده از آب زنده شدند و با آب زنده هستند. و این همان مهمی است که علم امروز نیز کشف کرده و هر روز بیش از گذشته به رموز آن پیبرد. چنان چه برای اطلاع و کشف احتمالی موجودات زنده در سیارات دیگر نیز ابتدا به دنبال «آب» میگردند و نه خود موجودات
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: هیچ کار خدا مخالف و مغایر عدلش نیست، چنان چه هیچ فعل او مخالف با سایر اسما و صفات او که همگی عین ذات هستند نیست و اساساً خدایی که عادل نباشد، یعنی ظالم است و چنین خدایی، خدای حقیقی نیست.
پس، قبل از آن که مشکل ذهنی خود را با "زناکار و زنازاده" مرتفع کنیم، باید شناخت و ایمان خود را نسبت به خداوند سبحان اصلاح نماییم.
اگر کسی شناخت و اعتقادی به خداوند متعال ندارد، که اصلاً نباید به بحث راجع به "قول" خدا یا "فعل" خدا وارد شود؛ اما کسی که شناخت و اعتقاد دارد و او را «سبحان = منزه از هر عیب و نقص» میشناسد، چگونه به محض مواجهه با سؤالی، قبل از یافتن پاسخ سؤال، اول "عدا الهی" را زیر سؤال میبرد؟!
واقعاً آن خدایی که بندهاش بخواهد به علم و حکمت او اشراف پیدا کرده و سپس عدالت یا رحمتش را زیر سؤال برده و به چالش بکشد، چگونه خدایی است؟! و در محضر خدای حقیقی (نه ذهنی و موهومی و تخیلی)، آن بندهای که نشسته و به جای کسب معرفت او، ایمان به او و بندگی او، دائم سعی دارد به او ایراد بگیرد، چگونه بندهای است؟!
بندهای که به جای پیگیری پاسخ سؤال در هر موردی [که حق اوست]، دنبال محکوم کردن خدا باشد، و جملاتش را نیز کمی احساسیتر و ژورنالیستیتر کند تا خدا را بیشتر متهم و محکوم کند، چگونه بندهای است؟
سؤال میشود: چرا فقر هست؟ چرا ظلم هست؟ چرا بهشت و جهنم هست؟ چرا و چرا ...، خب اینها همه سؤالاتی است که برای ذهن سالم و فعال مطرح میشود و باید پاسخ داده شود، اما ترجیعبند «آیا با عدل خدا منافات ندارد؟» برای هر سؤالی، که کلاً موضوع و عرصهی سؤال را تغییر میهد یعنی چه؟!
زنا و زنازاده:
همه مستعد بیماری هستند، اما طفلی که ضعیف به دنیا میآید، بیشتر مستعد است – همه مستعد ضعف بینایی و یا کلاً کَر و کور شدن هستند، اما طفلی که پدر و مادرش بهداشت و تغذیه را رعایت نکردهاند، بیشتر – همینطور همه مستعد هدایت و رشد و یا انحراف و فاسد شدن هستند، اما هزاران هزار عوامل مادی و معنوی در رشد یا انحطاط آنها مؤثر است.
اگر کسی پرخوری کرد، حرامخواری کرد، شرابخواری کرد، رشوهخواری کرد، فحاشی کرد، اهل دروغ و غیبت و نمّامی و لجبازی و بداخلافی بود، همه در وجودش اثر میگذارد و بالتبع در نطفهاش اثر میگذارد و در نتیجه در جنین و طفل او اثر میگذارد. حال این منافی عدل است، یا عین عدل است؟ «عدل یعنی قرار گرفتن هر چیزی در جای خودش»، پس اگر بیاثر بود جای سؤال داشت.
چطور در علوم طبیعی، همه این روابط علت و معلول – اثر و مؤثر و ... را شناختیم، فهمیدیم و نه تنها هیچ اشکال و ایرادی به آن نداریم، بلکه شناخت و باور آنها سبب شده تا بتوانیم در علوم تجربی با کشفیات و رشد بیشتر مواجه شویم، اما تا نگاه گامی فراتر رود، به جای پیبردن به نظم حاکم بر عالم هستی، و تلاش برای حرکت منطبق با این نظم، زود عدالت خدا را برایمان زیر سؤال میبرند؟
آیا اگر همه چیز "مساوی" بود و هیچ چیزی یا هیچ کاری، هیچ تأثیر نداشت، خدا عادل بود و اگر قوانین علت و معلول حاکم بود، عدل خدا زیر سؤال میرود؟!
چرا باید باور نمود که یک لقمهی چربتر یا شورتر یا شیرینتر، میتواند قند، عوره، فشار، کلسترول و ... را بالا و پایین ببرد و بالتبع در نطفه و جنین و طفل اثر سوء بگذارد؛ اما نباید قبول کرد که زنا، شراب، قمار، کفر، شرک، نفاق و سایر انحطاطهای ایمانی، رذایل اخلافی و ناهنجاریهای رفتاری نیز در فیزیک، روان و روح اثر میگذارند؟
چرا باید در چنین شرایطی، به جای آن که عقل، وجدان و انصاف پدر و مادر زیر سؤال برده شود، خدا و عدل خدا به چالش کشیده میشود؟ اگر ما هوا را آلوده کنیم، در تولید محصولات تقلب کنیم، انواع و اقسام خوراکیها، تنقلات یا داروهای بیکیفیت و اغلب مضر را تولید یا وارد کنیم و بعد با ازدیاد نوزادان ناقص الخلقه یا زودرس مواجه شویم، عدل خدا زیر سؤال میرود، یا عقل و شعور و اراده و فرهنگ خودمان؟!
اگر کسی در خوراک دیگری سمّ ریخت، روی صورت دیگری اسید پاشید، اموال دیگری را تاراج کرد، با سلاح سرد یا گرم دیگری را معلول کرد و یا کُشت، کی متهم و محکوم است؟ خدا و عدلش، یا مجرم؟! اگر همه به خدا بر میگردد که پس چرا این همه دستگاه پلیسی و قوه قضاییه درست کردهاند؟!
پس، اگر یک جرعه نوشیدنی، یا یک لقمه خوردنی، یا یک فضیلیت یا رذیله اخلاقی، یک رفتار درست یا غلط، یک ترس ساده یا عصبانیت و ...، روی نطفه اثر میگذارد، بیایمانی، بیتقوایی، زنا و ... نیز اثر میگذارد و اگر اثر نداشت، خداوند متعال احکام ازدواج را تبیین نمینمود.
نکته: فیلسوف شهیر اروپایی برتراند راسل، طی نامهای از مرحوم آیتالله علامه جعفری پرسید: « چرا اسلام این قدر به ازدواج بها داده و برایش قانون وضع کرده است؟» ایشان در پاسخ نوشتند: «با ازدواج میخواهد انسان به وجود آید، مساله تولد انسان مطرح است.»
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نمیدانیم نام آنان در اصطلاح علمی چیست؟ اگر چه واژهی «اصطلاح علمی» برای آنان شاید درست نباشد.
اما اولین چیزی که باید در مورد این مدعیان بدانید، این است که به خودشان و به شما دروغ میگویند.
الف - «خدا» یک مشترک لفظی است، مانند کلمه یا اسم «إله»، که به هر چیزی که معبود انسان واقع شود قابل اطلاق میباشد، چه "الله جلّ جلاله" باشد و چه بت، گوساله، فرعونِ زمان یا هوای نفس خویش. لذا فرمود: «لا إلهَ الاّ الله»، یعنی جز الله جل جلاله، اله دیگری نیست، پس شما خدایان دیگر را به جای او خدای خود نگیرید.
ب - از این رو وقتی میگویند: "ما خدا را قبول داریم، ولی دین نداریم"، باید پرسیده شود: "کدام خدا را قبول دارید، که دینش را قبول ندارید؟" خدای «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ»؟ یا خدای موهوم وَهم خودتان، یا سایر خدایان دروغین؟! البته هر خدایی دینی دارد، اگر چه خدای کاذب باشد. اگر چه بت، فرعون، طاغون یا هوای نفس باشد.
ج - نوع بشر، بیشتر به دنبال خدایی (إلهی) است که خودش آن را ایجاد کرده باشد و یا در وهم خود به خدایی رسانده باشد و بالتبع باب میل، تابع و بندهی خودش (انسان) باشد، نه خدایی که انسان بنده، تابع و مطیع او باشد. خدایی که هر طوری خواست آن را بسازد، هر طوری خواست به آن شکل و رنگ دهد، هر لباسی که خواست بر تنش کند و هر طوری که خودش دلش خواست، آن را بچرخاند! اسمش را هم "خدا" میگذارد تا نفسش را توجیه کند و به خود و دیگران میگوید: "من خدا را قبول دارم"! و همینطور خواهان دینی است که خودش شارع آن باشد. دینی که خودش چارچوبها، حدود و مقیدات آن را تعین کرده باشد، تا بدینوسیله "دین" تابع هوای نفس او باشد، نه این که خودش تابع "دین" گردد.
د - اگر کمی با آنها صحبت کنید، با خشم، عصبیت، تنفر و حتی استهزاء میگویند: ما خدا را قبول داریم، ولی نه خدای شما را – نه خدای اسلام و قرآن را – نه خدای این دین یا آن دین را؛ بلکه خودِ خدا را قبول داریم! حال این "خودِ خدا، کدام خداست، قابل تأمل است".
*- اگر به آنها بگویید: خب دعوا که نداریم، لطفاً شما یک تعریف جامعی از این خدای خودتان که آن را قبول دارید بدهید تا ما عبد، تابع و مطیع خدای شما شویم، چه خواهند گفت؟
*- اگر بپرسید: آیا این خدای شما فقط یک کارگاه تولیدی است و مرتب مخلوق میسازد، یا حیّ، علیم، حکیم و هادی هست؟ چه میگویند؟
*- اگر بپرسید: در صورتی که خدای شما نیز حی، علیم، حکیم و هادی هست، آیا بیانی، شرحی، شرعی، دستوری، باید و نبایدی هم برای هدایت انسان و جامعه به سوی رشد و کمال دارد، یا ندارد، بلکه همه را رها کرده تا هر کس هر چه دلش میخواهد بکند، چه میگوید؟!
*- اگر بگویید هیچ کس بیدین نیست، همین باورها و عملکردهای شما نیز دینی است منطبق با خداپرستی شما، پس حال این دین را کی به شما داده است، آیا خدای شما به شما وحی کرده است یا از خودتان درآوردید و به حساب خدا گذاشتید، چه پاسخی دارند؟!
*- اگر بپرسید: آیا آن خدایی که شما قبول دارید، خودش گفت من هیچ دینی برای شما قرار ندادم، یا شما خودش را قبول دارید، اما دینش را قبول ندارید؟! چه جوابی دارند؟
*- اگر بگویید: شما از جانب آن خدای خودتان کتابی، درسی، راهنمایی برای زندگی بیاورید، تا ما به جای قرآن کریم، تابع آن شویم، چه خواهند گفت؟ و کدام "اسم یا ایسم" را به ما معرفی و دیکته خواهند کرد؟ خدا به پیامبرش صلوات الله علیه و آله فرمود که اینگونه با آنان که قرآن و اسلام را قبول ندارند، احتجاج کن:
ترجمه: بگو: اگر شما راستگوييد، پس كتابى از جانب خدا بياوريد كه از آن دو (تورات و قرآن) رهنمونتر باشد تا من از آن پيروى كنم.
اما وقتی دیدید که هیچ پاسخ روشنی نمیدهند، هیچ دلیل و استدلالی برای اقامه ندارند، هیچ هدف مشخص و نقشهی راهی در اختیارشان نیست، و به هیچ قیدی جز ایمال نفسانی خودشان مقید نیستند و ... – پس بدانید که آنها فقط عبد و تابع "هوای نفس" خویش هستند و به خودشان و شما دروغ میگویند که «ما خدا را قبول داریم».
ترجمه: پس اگر (دعوت) تو را اجابت نكردند بدان كه آنها از هواهاى (نفسانى) خود پيروى مىكنند، و چه كسى گمراهتر است از آن كه بدون هدايت خداوند از هواى (نفس) خود پيروى كند؟! حقّا كه خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمىكند.
دین و بیدینی:
پیش از این مکرر توضیح داده شد که در این عالم نه "بیخدا" وجود دارد و نه "بیدین". منتهی تفاوت در خدای حقیقی و خدایان دروغین، یا دین حق و یا ادیان باطل است. وقتی به پیامبرش صلوات الله علیه و آله میفرماید که به کفار بگو «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ – دین شما برای خودتان و دین من برای خودم»، یعنی چه؟ یعنی کفار نیز دارند.
دین مجموعه باورها، عملکردها و باید و نبایدها، حدودها، تقیدات (فرهنگ) در راستای اهداف و هدف نهایی یک زندگی است که منطبق با "جهانبینی" هر کسی میباشد. پس همه "دین" دارند.
کسی که میگوید: "من دینی ندارم"، منظورش این است که محدود به حدود الهی نیستم و باید و نبایدهایم را از خدا نمیگیرم. خب یا از خدایان کاذب میگیرد و یا از هوای نفس خودش میگیرد. پس باز هم دین دارد و به خودش و دیگران دروغ میگوید که من هیچ دینی ندارم.
وقتی خدا میفرماید دینتان را برای خدا خالص کنید، یعنی از خودتان دین نسازید.
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این که از کجا بدانیم آیا موجودات برتری هم هستند یا خیر؟ یک سؤال مستقل است، اما این که به فرض باشند، چرا باید تنها خاصیتشان این باشد که دلایل "وحدانیت خدا" را رد کنند، یک مقولهی دیگری است و معلوم میکند که سؤال ذهنی، متوجه وجود موجوداتی بر نمیباشد، بلکه بهانهای برای ایجاد تشکیک در شناخت، باور و ایمان میباشد. در محاجه با این سؤالات و یا شبهات، اصلاً جواب ندهید و فقط بگویید: اگر پیدا کردید، به ما هم نشان دهید. یا اگر خودتان دلیلی دارید، اقامه کنید تا ما بپذیریم.
حال به صورت تفکیکی و جهت اطلاع شما پاسخ مختصری ایفاد میگردد تا مسئله روشنتر شود:
غیب:
کسانی که اینگونه شبهات را مطرح میکنند، اولین ادعایشان این است که به اصطلاح ماتریالیست هستند و به جز محسوسات را قبول ندارند، اما اگر قرار باشد در وحدانیت خدا ایجاد تشکیک کنند، همه معتقد به عالم غیب میشوند، آن هم عوالم خیالی و شایدی!
موجودات برتر:
اصلاً نیازی نیست که یک موجودات خیالی و شایدی تصور شود، در همین عالم محسوسات نیز موجودات بسیاری میبینیم که در بسیاری از امور پیشرفتهتر هستند.
ملائک که چون از نظر ما غیب هستند، وجودشان را قبول نخواهند کرد، جای خود؛ حتی بسیاری از حیوانات و حشرات نیز در مواردی پیشرفتهتر از نوع بشر هستند. قوت دید مگس از بشر برتر است، نه تنها قدرت خرطوم یا پای فیل، بلکه حتی قدرت بدنی مورچه از بشر بیشتر است، چنان چه میتواند حتی دویست برابر وزن خود را حمل کند، اما بشر سه برابر وزن را هم در نهایت چند ثانیه میتواند روی دست بگیرد و به او مدال هم میدهند، چون همه نمیتوانند این کار را بکنند.
امروزه علم ثابت کرده است که حتی در برخی از امور، سرعت انتقال، هوش و حتی ابزاریابی یا ابزارسازی برخی حیوانات مثل انواعی از خانواده میمونها (اوران اوتان – شامپانزه) از انسان برتر است.
انسان برترین موجود:
انسانی که گفته شده برترین موجود این عالم هستی است، "انسان کامل" است، نه هر بشری که قیافَت آدمی را دارد و حیوانی ایستاده، حیوانی دوپا، حیوانی ناطق یا حیوانی ابزارساز است. پس هر کسی نباید گمان کند که چون به او انسان اطلاق میشود، برترین موجود عالم هستی میباشد.
ابزار شناخت برای پاسخ "از کجا معلوم؟":
سؤالهایی چون: از کجا معلوم، از کجا بدانیم، چه گونه بفهمیم و ...؟ یعنی ابزار و امکان ما برای یافتن این یا آن حقیقت و "شناخت" آنها چیست؟ خب ابزار شناخت انسان معلوم است، حس برای محسوسات، عقل برای معقولات، قلب برای فهم و مشهودات و وحی برای تبیین همه و از جمله آن چه که حتی با عقل و قلب نیز قابل شناخت نمیباشد.
حالا اگر در اصلِ عقل، قلب، فطرت و وحی تشکیک کردند، دیگر سؤال "از کجا معلوم یا چگونه بفهمیم" بیمعنا میشود و پاسخ این است که شما به پاسخ نمیرسید. چون ابزار شناختش را ندارید و یا به بیانی بهتر، دارید، اما استفاده نمیکنید.
ایجاد تشکیک واهی:
این همان چیزی است که ابلیس و جنود جنّی و انسیاش میخواهند. این همان است که دشمنان انسان و انسانیت آرزو دارند؛ یعنی انسان به همه چیز شک کند و در مقابل هر مطلبی و هر شناختی، به ویژه اگر مستدل عقلی باشد، بگوید: از کجا معلوم؟ تا آنها بتوانند این طعمه گم گشته را بربایند و بدرند.
باید پرسید: چطور آن چه معلوم و معقول و مشهود هست و عقل به آن استناد میکند و قلب آن را فهم میکند قبول ندارید، بعد عالَمِ دیگر که نه مشهود است، نه معقول است و نه معلوم است و نه حتی در ذهنتان قابل تصور است را فرض میکنید؟ خب که چه بشود؟!
چرا در یافتههای تجربی تردید ندارید؟ چرا نمیگویید: شاید موجودات برتری باشند که اثبات کنند زمین به دور خورشید نمیچرخد و شب روشن است و روز تاریک؟ اما نوبت به خدا و اعتقادات مستدل که میرسد، نوبت به عقلانیت که میرسد، تردید میاندازید که شاید، یا از کجا معلوم ... ؟!
میگویند: این را حس و تجربه میکنیم و جز تجربه را قبول نداریم. میگوییم: مگر تجربه کردید که خدایی نیست؟ یا واحد نیست؟ یا عالمی جز این عالم هست؟ یا موجودات دیگری وجود دارند که وحدانیت را زیر سؤال ببرند؟! حتی فرضش هم در عالم محسوسات جایگاهی ندارد و باید ذهنی باشد و با دلیل و برهان عقلی اثبات یا نفی گردد.
مقصود:
به راستی چرا فرض نکردند که شاید موجودات برتری باشند که عقل و علمشان از ما رشد یافتهتر و کاملتر باشد و به مراتب قویتر و محکمتر و مستدلتر و مشهودتر از ما، شهادت به وحدانیت خدا بدهند؟ و برعکس را مطرح میکنند؟!
ترجمه: خداوند (از ازل به علم خود و پس از خلقت جهان به صنع خود و سپس به زبان انبيا و خرد و كتب آسمانى) در حالى كه قيام به عدالت دارد (و كارهايش بر پايه عدل استوار است) گواهى داد كه معبودى جز او نيست، و فرشتگان و صاحبان دانش (نيز گواهى دادند آرى) جز او معبودى نيست، مقتدر شكستناپذير و داراى اتقان صنع (در تكوين و تشريع) است.
چه فقط اهل محسوسات باشند و چه اهل عقلانیت و فطرت نیز باشند، برای همگان مشهود است که این عالم یک پارچه است و هیچ خلاء و شکافی در آن دیده نمیشود و حتی چندتایی خدایان یا علم هستی، فرض صحیحی نیز نمیباشد، چرا که منجر به تباهی و عدم عالم موجود، معروف و مشهود میگردد، حال چه انگیزهای برخی را وا میدارد که با "از کجا معلوم" یا "از کجا بفهمیم"، سعی دارند در آن معلوم و مشهود و مفهوم و معقول است، تردید کنیم؟! آن هم تردیدی که راهی برای معلوم ساختن و بر طرف کردن آن نداریم. یعنی بگوییم: شاید آن که با عقل درک میکنم را عقل برتری رد کند؟!
ترجمه: همان كه هفت آسمان را طبقههايى (روى هم) آفريد، هرگز در آفرينش خداى رحمان (از نظر زيبايى، استوارى و اتقان صنع) تفاوت و ناهمگونى نمىبينى، پس بار ديگر بنگر آيا (در خلق اشيا) هيچ خلل و شكاف (و خلاف حكمت) مىبينى.
چرا "هفت آسمان" را که جز اولی، بقیه محسوس نیستند بیان نمود؟ چون هر کس فقط اهل محسوسات است، به عالم حس بنگرد، و هر که اهل عالم عقل، یا قلب، یا شهود، یا غیب و ... میباشد، با بصیرت به آنها بنگرد، تا به وجود و وحدانیت خدا پیببرد.
نیازی به موجودات فرضی برتر نیست:
برای بشر، در اثبات وجود و وحدانیت خداوند سبحان، نیاز به موجودات برتر هست. عقل که نبی درونی است، پیامبر که نبی بیرونی است، فطرت و الهام که وحی درونی است، وحی نازله که وحی بیرونی است و همه به واسطه ملائکه نازل میشوند و توسط موجودات برتر (انسانهای کامل) ابلاغ میشوند ... و هم چنین زمین و آسمانها و هر چه در آنها هست، معرف و دلالت کننده هستند.
اما نفی و تکذیبِ وجود و وحدانیت خداوند متعال، هیچ نیازی به موجودات برترِ فرضی ندارد، بلکه بسیاری از وجودهای دنی و پست مدعی آن میشوند.
حتی ابلیس لعین نیز در وجود و وحدانیت حق تعالی تردید نکرد، بلکه نافرمانی کرد؛ حتی برای اعلام و عزم دشمنی با انسان و اغوا کردن او، به اسم جلالهی عزت خدا قسم خورد و گفت: "فَبِعِزّتِکَ". اما انسانهای غافلی که عقل و فطرت را تعطیل کرده و فقط بنده و مطیع همان نفس حیوانی هستند، سعی در ایجاد تردید و تشکیک دارند و چون نمیتوانند هیچ دلیلی بر آن اقامه کنند، القا میکنند که از کجا معلوم؟ شاید؟ از کجا بفهمیم و ...؟!
قَبْلَ قیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتومات: اَلَیمانىُّ و السُّفیانىُّ و الصَّیحةَ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّكیة وَ الخَسفُ بِالبَیداء؛ (شیخ صدوق «ره»، كمالالدین، ج 2، ص 650)
حضرت امام صادق علیهالسلام: پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمى است. یمانى، سفیانى، بانگ آسمانى، قتل نفس زكیه و خسف سرزمین بیدا.
خروج سفیانی، از علامات حتمیه است. یعنی به طور قطع و یقین، قبل از ظهور اتفاق میافتد. مشهور آن است كه نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مى باشد.
مشهورترین لقب او سفیانى است. او را از آن جهت سفیانى مى نامند كه از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش "صخرى" منسوب به صخر پدر ابوسفیان میباشد.
امیرمؤمنان علیه السلام، در یكى از خطبه هاى خود از آشوبگرى سخن گفته كه از او ضِلّیل (نهج البلاغه، خطبه 101) به معناى بسیار گمراه تعبیر نموده، برخى از شارحان نهج البلاغه آن را اشاره به سفیانى دانسته اند.( حرانى، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 11)
آته ایسم: خدايي در شيطان پرستي وجود ندارد. دوگانه نگری منفی: روح و جسم غيرقابل ديدن هستند. و هيچ جنگي بين عالم خير و شر وجود ندارد. اتودیسم (خود پرستي): خدايي جز خود انسان وجود ندارد و هر انساني خود يک خداست. ماتریالیسم: اعتقاد به اصالت ماده آنتی رلیژن (ضد مذهب): خصومت با مذاهب. خصوصاً در مورد مذاهبي که اعتقاد به زندگي پس از مرگ دارند. ویسیروتینیسم (لذت گرایی): اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلاي آن. زيرا تمام لذات، در خوشي دنيايي است. و اين خوشي ها خصوصاً لذات جنسي انگیزه لازم را برای کارهاي روزانه فراهم مي کنندو به هر شکلي انجام آنها لازم و ضروري است.
در بین حجم عظیم از مطالب، دیدگاه خود شیطان پرستان نسبت به این مکتب نگاهی ویژه است و در خود حقایقی را به همراه دارد. البته باید این نکته را مد نظر قرار داد که در این میان، گاهی مطالبی کاملاً صحیح و حتی در چهارچوب دین عرضه می گردد که باید به آن توجه ویژه ای داشت. چرا که شیطان برای فریب مردم از اعتقادات مسلم و صحیح آغاز کرده و در ابتدای راه خود را همراه اعتقادات مذهبی و دینی مردم نشان می دهد. آنگاه به تدریج آنان را به بیراهه فساد و جنایت و کفر می کشاند.
انواع شيطان پرستي
شيطان پرستي ديني Religious Satanism: اين نوع شيطان پرستي شبيه شيطان پرستي آنتون لاوِي است. اما با اين تفاوت که در اين نوع، شيطان نوعي جنبه خدايي و متافيزيکي دارد. زیرا آئین های خاصی در آن اجرا می شود که شبیه اعمال الهی است. ممکن است پيروان اين مکتب، به يک خدا يا خدايان متعددي اعتقاد داشته باشند که اين خدايان برگرفته شده از خدايان مصر و يونان و بين النهرين مي باشند. گاه خداي آنها همان فرشته رانده شده لوسیفر از درگاه خدا مي باشد. که آنها اعتقاد دارند طغيان او در برابر خداوند کاملاً درست بوده است. (دقیقاً همان مطلبی که یزیدیان درباره ملک طاووس می گویند.) برخي از آنها اعتقاد دارند که فرشتگان ديگر، با بدگويي او نزد خداوند موجب رانده شدن او شدند. کلاً اين گروه به آزادي فکر و عمل و بالا بردن خود به هر وسيله اي، حتی جادو اعتقاد دارند. اين گروه بر اساس آيه اي از تورات که در آن اشاره شده (خدا به انسان اجازه استفاده از ميوه درخت دانايي را نداد تا چشمانش باز گردد و خوب و بد را ببيند و خود تبديل به خدا شود)1، شیطان را عامل آگاهي انسانها مي دانند و انسان را از پرستش خدايي که مانع آگاهي و پيشرفت انسانهاست بر حذر مي دارند و انسان را برای شناخت مسير درست، کامل مي بينند. همچنين خداي مورد پرستش بشر را خدايي ظالم مي دانند، که چند بار در طول تاريخ ظلمهاي بزرگي به انسانها کرده است.
شيطان پرستي گوتيک Gothic Satanism: اين نوع شيطان پرستي همان شيطان پرستي عصر سلطه کليسا است. در اين نوع شيطان پرستي کودک خواري، قرباني کردن دختران، بز کشي و تمام کارها و اعمال ضد کليسا انجام می شود. شيطان پرستي نزديکي زيادي به جادوگري دارد. و دنياي آن پر از افسانه هاي گوناگون، شياطين متعدد و افراد مختلف خصوصاً جادوگران است. در دنياي امروز هم کشورهاي مختلفي داراي کليساي شيطان هستند. کشورهای آمريکا، انگليس، آلمان و همچنین چین. بر خلاف ادعاي شيطان پرستان جديد، که بر اساس متون کتاب مقدس شيطان پـرستی، بر عـدم کودک آزاري و آزار حيوانات پافشاري مي کنند، وحشتناک ترين اعمال توسط آنها تنها برای مقابله با دستورات الهي انجام مي شود.
شيطان پرستي آته ایستیک Satanism Atheistic آته ايستها منکران خدا هستند. خدايان همانقدر قدرت دارند كه پيروانشان. هر آته ايستي هيچ خدايي با هر قدرتي را قبول ندارد. خيلي از آته ايست ها در افكارشان محافظهكاري به خرج مي دهند. می گویند: ما به چيزي كه نميبينيم اعتقاد نداريم و اين قاعده شامل شيطان هم مي شود. از جمله اعتقادات این گروه می توان به موارد زیر اشاره کرد. در جهان زمين، چیزی براي هدايت نمی خواهیم. ما اديان فريبكار و متظاهر و رياكارانه را نمي خواهيم. تنها چيز خوبي كه در اديان يكتاپرست يافت مي شود، آدم بدها هستند. تو تنها كسي هستي كه كنترل زندگيت را بدست داری. چيزي به اسم خدا زندگيت را بهتر نمي كند.
معنی کلمه شیطان
در برخی روایات به این نکته اشاره شده است که یکی از نامهای شیطان قبل از رانده شدن از بهشت «حارث» بود. و وقتی از بهشت رانده شد«ابلیس»نام گرفت. ابلیس یعنی مأیوس و ناامید. و بعد از آن بود که شیطان نام گرفت. در فرهنگ اروپایی نام شیطان «لوسیفر» بوده است و بعد از رانده شدن از بهشت «سیطن» نامیده شد. البته نام های متعددی از شیطان بیان شده که در جای خود اشاره خواهد شد. كلمه شَیطان (در پارسی کنونی ایران شِیطان) از ماده «شطن» گرفته شده و «شاطن» به معناى «خبيث و پست» است. شيطان به موجود رانده شده، سركش و متمرد اطلاق مى شود و به معنى روح شرير و دور از حق، نيز آمده است «شيطان» اسم عام است، در حـالی که ابلیس اسم خاص مى باشد. و به عبارت ديگر شيطان به هر موجود موذى و منحرف كننده و طاغى و سركش، خواه انسانى يا غير انسانى اطلاق می گردد. نام ابليس در باورهای اسلامی «شيطان» است كه آدم علیه السلام را فريب داد. شيطان به هر موجود موذى و مضر گفته مى شود، موجودى كه از راه راست بر كنار بوده و در صدد آزار ديگران است، موجودى كه سعى مى كند ايجاد دو دستگى نمايد و اختلاف و فساد به راه اندازد. و اينكه به ابليس هم شيطان اطلاق شده، بخاطر فساد و شرارتى است كه در او وجود دارد. شيطان معانى مختلفى دارد، كه يكى از مصداقهاى روشن آن ابليس و مصداق ديگر آن انسان هاى مفسد و منحرف كننده است
افكار و اعتقادات شيطان پرستان
شیطان پرستان اعتقاداتی دارند که شدیداً به آن پایبند هستند. جالب است که آنان خود را تنها گروه متفکر می دانند. از میان افکار آنان می توان به این موارد اشاره کرد. ما كساني هستيم كه دانش را به جاي جهل پذيرفتهايم. ما با آگاهي، درخت معرفت را انتخاب كرديم! راهي كه شيطان نشان داد!. ما سيب درخت معرفت را مي خوريم. ما كساني را كه حقـيقت را پايمال مي كنند محاكمه مي كنيم. ما كساني را كه چيزي را كوركورانه دنبال مي كنند، سـرزنش مي كنيم. ما مخالف خداگرايي هستيم، ما بيروني كردن گناه را نادرست و دردناك مي دانیم ... ما به جاي جمع كردن امتياز همراه با رياضت، براي رسيدن به دنيايي خوب بعد از مرگ، به شادي خويش و جسم معتقديم. این سخن فیلسوف غربی و از پایه گذاران شیطان پرستی فلسفی، نيچه را فراموش نکنیم که در فراسوي نيك و بد چنين گفت: شيطان بيشترين بينش را راجع به خدا دارد؛ زیرا او از خدا دور مي گردد. در حقيقت شيطان قديميترين دوستدار دانش است . شیطان پرستان اعتقادات خود را بسیار سیاه می پندارند. اما این سیاهی را دلنشین می دانند. در ادامه اعتقادات آنان می خوانیم: شيطان پرستي دنيايي را ترسيم مي كند كه هيچ روزنه اميدي براي آن تصویر نمی شود. به همين جهت شيطان پرستي را جهان تاريك می نامند. شيطان پرستي حقيقتي را جستجو مي كند كه آن را در اين جهان نمی توان يافت. در توجیه خود كشي چنین می گویند: مي خواهیم به حقيقت برسیم و حقيقت در اين دنيا به دست نمي آيد. و باز این سیاه نمایی را به گونه ای دیگر و به صورت عمومی ارائه می دهند. با نگاه به نوع کلام، می توان تشخیص داد که مؤسس این فرقه و سایر رهبران آن، در چه جامعه و چه موقعیتی زندگی می کردند. و همـچنین می تـوان نتیـجه گـرفت کـه در درون آنها چـه می گذرد. به قمست دیگری از اعتقادات شیطان پرستی توجه فرمایید. زندگي در دنيا بر پايه دروغ است. و همه باورهاي مردم بر پايه همين دروغ شكل گرفته است. همه عادت كرده اند دروغ بگويند، لذا اگر حرف راست هم بزنيد كسي آن را باور نمي كند. شيطان پرستي آئيني است كه همه چيز را منفي ارائه مي دهد. آنتوان لاوِی مکتب خود را اینگونه معرفی می کند: ما حتي خورشيد را مانع از تابش نور مي پنداريم. ما همه چيز را منفي مي خواهيم، اگر به باغ سيب برويم همه سيب ها را كال مي بينیم و اگر به تئاتر برويم همه بازيگر ها را لال مي پنداريم. شيطان پرستي معجوني است كه هر آدم گرفتاري را به وحشي گري و نفرت سوق مي دهد. كوره راه و مسيري است كه به هيچ جا راه نداشته و بن بست است. لاوِی در بیان اعتقادات خود که می توان به جرأت گفت، آن را از نظریات افرادی مانند نیچه گرفته است، می گوید: رسماً اعلام مي كنم كه ما به مقصد نمي رسيم. شيطان پرست باید بداند، جاده اي كه در آن قرار دارد پر از خط كشي هاي در هم و بر هم است. و او باید در يافتن راه خروج تا سر حد جنون و ديوانگي پيش برود و سر انجام مطمئن شود راه بازگشتي وجود ندارد. و بايد با ما تا آخر مرگ بماند.
تمسخر مقدسات
از مهمترین موضوعاتی که در مکتب شیطان پرستی مورد تمسخر قرار می گیرند، در مرتبه نخست ذات مقدس خداوندی است. و در مراحل بعدی شخص حضرت عیسی و حضرت مریم علیهما السلام و سایر قدیسین مسیحی و در نهایت صلیب؛ که نشان مسیحیت است. این تمسخر به حدی، جدی است که از واجبات مکتب شیطان پرستی بوده و اگر کسی به مقدسات جسارت نکند، در واقع یک شیطان پرست نیست. تصاویر فوق و سایر تصاویر، همگی دال بر همین نکته است که شیطان در این جسارت، هیچ حریمی را رعایت نکرده و بی محابا به همه چیز حمله می کند. تمسخر حضرت عیسی علیه السلام به عنوان اصل اصیل و رکن اساسی شیطان پرستی به اشکال گوناگون صورت می گیرد. در تصویر دیگر عیسی علیه السلام با تاج خار بر روی صلیب دیده می شود. این تصویر که طرح روی جلد آلبوم کنسرت مرلین منسون از خوانندگان راک است، به صراحت پلیدی خواننده را نشان داده و خبر از مفاهیم کفر آمیز آن می دهد. در تصویر دیگری تاج خاری بر سر عیسی علیه السلام قرار داده شده و در حالت مغموم بر تخته سنگی نشسته و در تفکر است. یا در تصویر دیگر به نوعی دیگر عیسی علیه السلام مورد تمسخر قرار گرفته است. در بالای تصویر عیسی علیه السلام را عاشق شما معرفی کرده، اما در پائین، هشدار می دهد که باید از او پرهیز کرد. زیرا او مبتلا به ویروس ایدز شده است. در یکی دیگر از تصاویر عیسی علیه السلام مانند یک خواننده راک به طرف مقابل اشاره کرده و چهره او به یک دلقک تشبیه شده است. در تصویر دیگر که بسیار جسارت آمیز است، عیسی علیه السلام را نشان می دهد که دستش را به جای یک دست یک معتاد به مورفین در حال تزریق قرار داده است. این جسارت را چگونه می توان توجیه کرد؟ و بالاخره جسارت از نوعی دیگر. عیسی علیه السلام شبیه یک گوزن نشان داده شده است. چگونه می توان باور کرد این هجوم بی محابا فقط نوعی طنز است و هدف خاصی ندارد!. در جسارت به شخصیت حضرت مریم علیها السلام هم نمونه همین جسارت ها را می توان مشاهده نمود. مسیحیان و یهودیان بر این اعتقاد هستند که حضرت آدم علیه السلام توسط همسرش حوا علیها السلام فریب خورد. که البته اسلام چنین چیزی را قبول ندارد. زیرا صراحت قرآن بر این است که شیطان هر دو را فریب داد. (فازلهما الشیطان...) اما آنها می گویند: شیطان ابتدا حوا را فریب داده و سپس حوا، آدم را منحرف کرده، فریب داد. و باز می گویند که: میوه ممنوعه سیب بوده است. اما جالب توجه اینکه در تصویر (اصلی)، سیب به رنگ سفید است، که هرگز سیب سفید دیده نشده است. لذا سیب سفید نماد فریب کاری و دروغ می باشد. نکته قابل تأمل این است که سیب در دستان زن می باشد. دقیقاً به این معنا که زنان، عامل فریب مردان می باشند. تشبیه شیطان به بز، بر اساس کتاب انجیل و همچنین کتاب مقدس شیطان پرستی می باشد، که شرح آن پیشتر آمد. در تصویر، شیطان را در هیبت بز در حال تماشای عذاب می بینید. توجه نمائید، او عذاب نمی شود و فقط نظاره گر عذاب می باشد. در گوشه ای دیگر، یکی از عذاب شوندگان، تکه ای استخوان در دست دارد که بی شباهت به کلید نمی باشد. طبق کتاب مقدس شیطان پرستی باب کلیدهای رهایی، درد و رنج از عنایات شیطان به شمار می آید و شیطان پرستان برای رسیدن به جهنم و درد و رنج، باید کلید رهایی در دست داشته باشند.
آرایشها و جواهرات شیطان پرستان
آرایشها و خالکوبی ها آرایشهای تند و زننده با حالت مو و صورت و پوشیدن لباسهای غیر متعارف، استفاده از جواهر آلات و خالکوبی ها و... همگی حکایت از گرایش شیطان پرستان به روح پلیدی دارد. به تصویر کشیدن این گونه آرایشها و خالکوبی ها، متأسفانه مقدور نیست. و تصاویر بسیار زننده و مبتذل هستند. نمونه هایی که ارائه می گردد، تا حدودی از فساد کمتری برخوردار هستند. با مقایسه این نمونه ها می توان به ابتذال سایر آن ها پی برد. جواهرات شیطان پرستان نمادهای شیطانی همچون این تصاویر ، جمجمه، تیغ و... در جواهر آلات شیطان پرستان به وفور یافت می شود. این جواهر آلات حتی در بسیاری از موارد، در کنسرتها کاربرد دارد. به عنوان نمونه شیطان پرستان در برخی کنسرتها، خود را برهنه کرده و به بدن خود تیغ آویزان می کنند. آنگاه در رقصهای دسته جمعی خود را به بدن یکدیگر می زنند. تیغ در اثر تماس با بدن آنها، اندام آنان را بریده و خراشهای عمیقی ایجاد می کند. که در برخی موارد حتی منجر به مرگ آنان می گردد. شیطان پـرستان این عمـل را بـرای خشنـودی شیطان انجـام می دهند. و برای آن توجیهات خاصی را ارائه می دهند.
قواعد یازده گانه شیطان پرستی
1- نباید اعتقادات خود را به دیگران بگویی، مگر آنکه از تو بپرسند. 2- نباید زحمتهایی را که متحمل شده ای به دیگران بگویی، مگر اینکه بخواهند بشنوند. 3- هنگامی که دروغ دیگران را می بینی، یا به آنها احترام بگذار و چیزی مگو، یا دیگر آنجا نرو. 4- اگر میهمان با دروغ تو را اذیت کرد، بی رحمانه به او حمله کن و به او اذیت برسان. (حق او را کف دستش بگذار) 5- در انجام عمل جنسی پیش قدم نشو، مگر اینکه کس مشخصی را برای همبستری پیدا کنی. 6- چیـزی را که مال تـو نیست برندار، مگـر اینکه هـزینه آن را بـه دیگران بپردازی یا فریاد بزنی و صاحبش را بیابی و خود را خلاص کنی. 7- قبول کن قدرت از آن جادوگری است. اگر آن را درست استفاده کنی، به هر چه بخواهی دست خواهی یافت. و اگر با وجود کامیابی در استفاده از قدرت جادو، آن را انکار کنی تمام چیزهایی را که بدست آورده ای از دست خواهی داد. 8- نباید به هر چیزی اعتراض کنی. این شما هستی که باید مورد اعتراض قرار بگیری (یعنی فقط حق داری به خودت اعتراض کنی). 9- به کودکان نباید هیچ آسیب کوچکی بزنی. 10- نباید هیچ انسان یا حیوانی را بکشی، مگر آنکه به تو حمله کرده یا اینکه مجبور باشی آن را بخوری. 11- هنگامی که خواستی در مناطق آزاد به گردش بروی، به کسی زحمت نده. اگر بعضی افراد همراه تو زحمت می کشند، به او بگو دست نگه دار. اگر دست نگه نداشت آن را خراب کن. همانطور که آشکار و هویداست برخی از این اعتقادات درست، برخـی پـوچ و یـاوه و بعضی نیـز خنثی می باشند. اما هـر چه که هست، بسیاری از مردم فریب همین ساده گویی را خورده و نسبت به گرایش به آن افتخار کرده و خود را افرادی آگاه می پندارند، که اعتقادات راسخی دارند. نمونه دیگری که می توان در این راستا ارائه کرد، گناهان نه گانه شیطان پرستی است. این گناهان تا حدودی با گناهان مذموم در سایر ادیان مشابهت دارد. اما آنچه که جلب توجه می کند، این است که چرا شیطان پرستان چنین حدودی را برای خود قرار داده و به آن معتقد هستند؟ مگر نه اینکه اعتقاد دارند انسان نباید هیچ نیرویی را به عنوان نیروی مافوق قبول کند. و آزادی مطلق، با قبول محدودیت سازگاری ندارد!. تأمل در این مسئله می تواند بسیاری از حقایق را روشن سازد. موارد مذکور، آنچنان برخی را فریب داده است که همانطـور که اشاره شد، عده ای شیطان پرستی را یکی از مذاهب آئینی دانسته که می توان در کنار سایر مذاهب به آن اعتقاد داشت. و در واقع بعدی از مانیفیسم یا یونیورسالیسم را ترویج می کنند. که همه راهها، چه راههای الهی و چه راههای مادی و حتی راههای کفر آمیزی همچون شیطان پرستی، همگی به سعادت بشر منجر می شوند.
دلایل شیطان پرستی
نکته قابل تأمل در این باب این است که چرا مردم به پرستش شیطان روی می آورند؟ و اصلاً چگونه با وجود اعتقاد به خداوند، عبادت غیر را ترجیح می دهند؟ قبلاً در این باره سخن به میان آمده است که، شیطان پرستان به خداوند اعتقاد دارند. ولی با این وجود، آنها عبادت شیطان را به پرستش خداوند ترجیح می دهند! چرا مردم شیطان را پرستش می کنند؟ شاید دلایل مربوط به این امر بسیار زیاد باشد، اما چند نکته اساسی مورد نظر، به اختصار بیان می گردد.
نکته اول اینکه، هر کس می خواهد عقیده خود را اظهار کند. در فرهنگ غرب هم عده ای برای ابراز عقیده و اعلام اینکه با روش زندگی مسیحی مخالفند، به چنین روشی از زندگی روی آورده اند. در ضمن این نوع پرستش خود یک جنبه فلسفی از روش زندگی انسان غربی است. که البتـه به باور شیطـان پرستان، در کنار فلسفـه های متفاوت زندگی قرار دارد.
نکته دیگر این است که، در طبیعت انسان ترس وجود دارد و انسان همواره با این مسئله همراه بوده است. از طرفی شیطان نیز همواره خود را ترسناک و مخوف نشان داده است. این مسئله را در سایتهای مـربوط و تصاویـری که از شیطـان ارائـه می دهنـد، به وضـوح می تو مشاهده کرد. لـذا کسانی که از زندگی همراه با ترس پرهیـز می کنند، خود را در آغوش شیطان قرار می دهند، تا از ترس او در امان باشند. آنها قدرت را در شیطان می بینند، اما نفهمیده اند که قدرت از آن خداست نه شیطان. ترس از خدا نشانه حکمت است. زیرا از آغاز خلقت بشر همواره با انسان بوده و نشانه عشق انسان به خداوند است. و عشق به خدا چه زیباست. آن زمان که انسان به صحبت با خداوند می پـردازد و جملات عاشقـانه یکی پس از دیگـری رد و بدل می شوند. و چه کسی است که از معاشقه سیر شود؟ آری عشق ترس آور است! ترس از دست دادن معشوق...
نکته دیگر فقر است. فقر یکی از عواملی است که شیطان پرستی را ترغیب می کند. قرآن به این موضوع، این گونه اشاره می فرماید: الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء شیطان شما را به فقر دعوت کرده و به فحشا امر می کند.
رفتار غلط کلیسا نیز یکی دیگر از عوامل گرایش غربی ها به شیطان پرستی است. همین رفتار باعث شد که وودیسم، جینیسم، بودیسم، روح پرستی، شیطان پرستی، آلت پرستی و سایـر ادیان خرافی در غرب رشد کرده و احساس ضد دینی در جوامع برانگیخته شود. در میان موجودات دوپـای این عالـم، کسانی یافت می شـوند که از مـوفقیت خداوند نا امید شده و احساس می کنند خداوند نمی تواند مشکلی را حل کند. اینان به شیطان پرستی روی می آورند و خداوند را ترک گفته و متوسل به دشمن خدا می شوند. با این وجود بازگشت پنهانی به جادوگری و عادت دادن و متمایل ساختن مردم، خصوصاً دختران خردسال به جادو و جادوگری چنان خطرناک صورت می گیرد که در آینده ای نزدیک، چیزی از اعتقاد به خدا در دختران، یا بهتر بگوییم، مادران فردا که باید فرزندان را تربیت کنند، نمی بینیم. در این باره مثال برای گفتن بسیار زیاد است. اما ذکر یک مورد کفایت می کند. برای اینکار غرب متوسل به جادوی باربی شده است. که واقعاً مشق خوبی برای انحراف دختران است. برای جلوگیری از این معضل به زبان بهتر، باید بگویم اجازه بدهیم، دختران (خصوصاً) و تمام کودکان ما (عموماً)، با اسباب بازی های معمولی بازی کنند. فقط کافی است به آنها اجازه بدهیم، نه آنکه آنها را مجبور کنیم. زیرا کودکان ذاتاً ساده خواه و بی تکلف هستند. در این میـان چیزی که نگـاه های بیـدار را به خود معطـوف می کند، خیل عظیم اعتقادات گوناگون به شیطان، در غالب های مختلف است. فرهنگها و تمدنهای بشری یکی پس از دیگری دستخوش تحولات شده و از مسیر اصلی و از پیش تعیین شده فاصله گرفته و گرفتار هجمه شدید اعتقادات خرافی قرار گرفته و به ورطه نابودی کشیده شده و از بین رفته اند.
گناهان نه گانه در آئین شیطان پرستی
- جهل و نادانی: این گناه بزرگترین گناه آئین شیطان پرستی است. نادانی بد است، ولی زیاد دردناک نیست. جهل یک چیز است. ولی جامعه ما به سمت نادانی پیش می رود. رسانه ها باید جلوی نادانی را بگیرند. شیطان پرست باید بفهماند که می توان جلوی نادانی را گرفت. 2- خودنمایی: انسان نباید خودنمایی کند، زیرا همه چیز ساخته ذهن آدمی است. 3- مَنیت: یکی از خطرناکترین چیزها برای شیطان پرست منیت اوست. بعضی ها منتظرند مردم به آنها تعظیم کرده و احترام بگذارند. شیطان پرست باید تلاش کند تحکیم کند تقدم دیگران را بر خود. ما باید ثابت کنیم و هوشیار باشیم. مبادا در عین آسودگی خیال لغزش کنید. مسلماً مدینه فاضله جهان، تصویری در میان ملت ماست. اما متأسفانه ما از آن نقطه اوج دور هستیم. 4- خود فریبی: این گناه یکی از گناهان نه گانه است، ولی باید مکرر تکرار گردد. تا مبادا کسی گرفتار آن گردد و خود را بفریبد. 5- همرنگ جماعت شدن: شاید همرنگی با جماعت برای شما سود آور باشد، ولی فقط یک انسان احمق از جماعت پیروی می کند. زیرا در این صورت انسان فاقد شخصیت وجودی است. 6- نداشتن بصیرت و آگاهی: چقدر درد آور است برای یک شیطان پرست که بصیـرت نداشته باشد. شما هرگز نباید بصیرت خود را گم کنید، و اینکه چـه کسی هستید یا اینکه چـه چیـزی شمـا را تهدید می کند. این برای بقای شما بسیار ضروری است. ما در حال ساختن تاریخ درست هستیم. و باید تصویر و خوراک تاریخی و اجتماعی صحیحی در اذهان، از خود به جای بگذاریم. 7- فراموش کردن گذشته مکتب ارتدکس: باید آگاه بود که این مورد از کلیدهایی است که مردم را در قبول کردن چیزهای جدید و متفـاوت نگاه می دارد. در مقابلِ چیزهایی که یکباره مورد قبـول واقـع می شوند، اکنـون یک بسته تازه داده شده است. ما باید منتظر یاوه گویی ها درباره نبوغ خالق خود باشیم و اصل را فراموش نکنیم، که این سازه ای برای استفاده شدن در جامعه است. 8- غرور بیجا: غرور اولین کلمه مهم است. قانون شیطان پرستی این است: اگر شما کارخانه دار بزرگی هستید، هنگامی که کار به خاطر شما متوقف می شود، در آن هنگام شما خود را در گوشه ای به تصویر می کشید که تنها راه شما گفتن این جمله است: من متأسفم. من اشتباه کردم، و می خواهم که ما به طریقی مصالحه کنیم. 9- نداشتن زیبا بینی: این خواست طبیعی، عامل توازن است. زیبا بینی در جادوگری کمتر اهمیت دارد. ولی ما باید بیشتر به آن اهمیت دهیم. این واضح است که هیچ کس نمی تواند همه پولهای دنیا را یک جا جمع کند. در این زمان بیشتر زیبایی ها دلسرد کننده است. شیطان پرستی برای این است که سحر و جادو را بکار ببریم برای اثر بخشی به زیبایی ذاتی. زیبا بینی چیزی است که مشخصاً بازتاب طبیعی دارد، اما عموماً به دروغ می گوییم: می خواهیم آنرا کنار بگذاریم. ملاحظه می فرمایید که چگونه اعتقادات شیطان پرستی، طعنه به اعتقادات سایر ادیان می زند و از این رهگذر خود را با آنان همسان می پندارد. و همین مقدار برای فریب ساده لوحان کفایت می کند. زیرا عده ای فقط به دنبال تبعیت از چیزی هستند که در مواقعی به کار آنان بیاید. و هیچگاه به محتوا کاری ندارند.
در این بخش به دنبال آن هستیم تا به تبیین تهدید آمیز بودن فعالیت گروه های شیطان پرست در داخل کشور بپردازیم. همکاری های جاسوسی با توجه به اینکه در 4 کشور آنگلو ساکسون مکان های مقدس شیطان پرستان با نام های کلیسای شیطان واقع شده است و در همین کشور ها نیز بنابر دلایل سیاسی از گروه های نا هنجار اجتماعی و سیاسی مهاجر و مسافر بهره برداری جاسوسی می شود لازم است که به صورت ویژه به همکاریهای جاسوسی عناصر مربوطه توجه داشت. جرایم باندی در جهان کنونی جرایم در دو دسته بندی کلی یعنی جرایم فردی و غیر سازمانی و جرایم باندی و یا سازماندهی شده ارزیابی و تحلیل می شوند. مصادیق جرایم باندی و یا سازمانی بمب گذاری , اقدام برای ترور , قاچاق مواد مخدر علی الخصوص مواد مخدر شیمیایی , راه اندازی مراکز فساد و ... می باشد که طبق تحقیقات به عمل آمده شیطان پرستان با تمامی جرایم مذکور ارتباط داشته و عمدتا از طریق مشارکت در آنها بودجه هایی را دریافت می نمایند. روابط سازمانی روابط سازمانی در ادامه جرایم سازمانی و بلکه به عنوان عامل زیر بنایی بر آن تعریف می شود . از سوی دیگر ایجاد برخی نا امنی ها ی عمومی و اجتماعی در اثر عنصر روابط سازمانی جهت می یابند. اعضای این گروه ها عمیقا سازمان گرا و سازمان محور می باشند. ارتباط خارجی همانطور که اشاره شد شیطان پرستان در 4 کشور آنگلو ساکسون , یونان و رژیم صهیونیستی دارای تشکیلات سازمانی , اماکن مقدس و ... می باشند که زمینه ساز ارتباطات مختلف از مجرا های گوناگون را برای ایشان فراهم می آورد. حجم روابط به خودی خود می تواند منشا تهدیدات امنیتی متعددی برای کشورهای اسلامی به خصوص نظام اسلامی باشد .همچنین نباید از نظر دور داشت بقا و استمرار فعالیت های اینگونه گروه ها به لحاظ ماهیت و اهداف , عمیقا نیاز به روابط با خارج از کشور دارد. در این باره باید عنایت ویژه ای نیز به ارتباط این افراد با خانواده هایشان در سایر کشور ها علی الخصوص کشورهای امریکایی و اروپایی داشت.
سرقت اغلب جوانان که به شیطان پرستان می پیوندند حتی چنانچه از خانواده های ثروتمند نیز باشند از اعضای مطرود خانواده به حساب می آیند لذا حضور ایشان در جمع گروه اجتماعی می تواند زمینه جرایمی را همچون سرقت برای تامین منابع مالی فراهم آورد که این سرقت ها در ابعاد مسلحانه طبیعتا تهدیدی برای امنیت اجتماعی به شمار می آید. در این خصوص مجددا تاکید می شود که هرگونه دامن زدن به فساد چون از باورهای شیطان گرایان می باشد بدیهی است که بخشی از این مفاسد نیز در پوشش سرقت های متعدد انجام می پذیرد باید در نظر داشت که سرقت نیز عاملی است برای نزدیکی به شیطان. تجاوز جنسی در جمع شیطان پرستان اصولا تجاوز جنسی یک ارزش و یک شرط برای ورود و استمرار حضور در گروه به حساب می آید. این تجاوز که عمدتا با قتل , تجاور به همجنسان و کودکان نیز همراه است عنصر اصلی ایراد خسارت و انتقام گیری از فرد متجاوز جنسی است. تصور شیوع یافتن این ضد فرهنگ مخرب نیز می تواند مرزهای امنیت اخلاقی را در جامعه درنوردد. تجاوز جنسی از ضد ارزش های تبلیغی این دست گروه هاست که دائما با ساخت نماهنگ , تنظیم آلبوم های موسیقی , ترویج فکری و از طریق فیلم های مبتذل دنبال می شود . در واقع شیطان گرایان معتقدند تجاوز تنوع در کسب لذت جنسی است. قتل قتل یک عامل شیطانی بزرگ به حساب آمده و شیطان پرستی که تعداد و کیفیت قتل هایش بیشتر باشد به درگاه شیطان نزدیک تر خواهد شد.ناگفته پیداست که این مولفه نیز تاثیرات سوء امنیتی را به همراه خواهد داشت. افزایش تعداد قتل در جوامع مختلف یکی از معیارهای بین المللی و تعیین کننده در خصوص وضعیت امنیتی هر کشور به شمار می آید . حال اگر این جرم کلان با یک اندیشه سازماندهی شده و تقدس زا همراه شود و حاشیه هایی چون تجاوزات جنسی را نیز با خود همراه سازد , ناگفته پیداست که میتواند تاثیرات گسترده ای را در خدشه دار نمودن مقوله مهم امنیت به همراه داشته باشد.
وضعیت فعلی شیطان پرستی در ایرانتحرک در اینترنت وبلاگ نویسی , گفتگو در محیط یاهو 360 درجه , سایت کلوپ دات کام , دریافت خبرنامه و ... از جمله تحرکات اینترنتی شیطان پرستان ایرانی است که تا کنون نیز ادامه دارد. ترویج نمادها مغازه ها و اصناف فروشنده زیور آلات نقره ای , فروشگاههای پوشاک جوانان و بانوان علی الخصوص در شهر تهران وظیفه عمده ترویج شیطان پرستی در داخل کشور را بر عهده دارد . در برخی موارد حتی می توان اظهار کرد که فروشندگان و مدیران حتی اطلاع اندکی از محتوای عمل خود ندارند , همچنین گفتنی است برخی از چهره های مطرح موسیقی پاپ و متالیکا در تهران و شهرستانها به کرات و از طریق مختلف این نماد ها را حمل و معرفی و به صورت مستقیم و غیر مستقیم به ترویج آنها می پردازند.سایت ها و وبلاگ های فارسی زبان نیز نقش عمده ای را در گسترش و معرفی این نمادها ایفا می کنند. ترویج متالیکا گروه های موسیقی متالیکا همچون گروه رامان و DSD که توسط بابک خواجه پور , ژانو باغومیان , لوئیک یومیان و کارن آراکلیان اداره می شود به عنوان شاخصی از فعالیت رو به گسترش گروه های متالیکا قابل ذکر هستند. پارتی های شبانه پارتی های شبانه رپرها جشن های فارغ التحصیلی و مهمانی ها خاص دوستانه همواره به عنوان کانون فعالیت شیطان پرستان قابل ذکر هستند . در این گونه مراسم ها هر بار گروهی از جوانان با انواع و اقسام مختلف اندیشه ها و ظواهر شیطان گرایی آشنا و یا جذب انها می شوند. همکاری با سلطنت طلب ها اوایل سال گذشته میلادی خبری در وبلاگ های وابسته به شیطان پرستان ایران منتشر شد که اهریمن سر کرده ایشان پیوستن گروهش را به انجمن پادشاهی ایران اعلام می کرد. گفتنی است که انجمن پادشاهی ایران یک گروه چند نفره از سلطنت طلبان و سیلی خوردگان انقلاب اسلامی است که عمده نقش آنها را فرود فولادوند مجری هتاک و ضد دین شبکه های فارسی زبان ماهواره های ضد انقلاب بر عهده دارد. وی بارها و بارها در شبکه های ماهواره ای ارکان دین مبین اسلام را زیر سوال برده و لب به فحاشی علیه مقدسات گشوده است. اهریمن با پیوستن به چهره منفوری چون فولادوند چند نکته عمده را برای افکار عمومی ایرانیان ترسیم کرد:
1. امروزه تنها گروه های فحاشگرا و فاسد طرفداران نیرو های سلطنت طلب هستند. 2. همچون ضد انقلابی های خارج از کشور درک صحیحی از فضای داخل کشور ندارند 3. طاغوت در خدمت شیطان و همواره شیطان در خدمت طاغوت بوده است 4. این حرکت یک اقدام سازمان دهی شده و تبلیغاتی برای مطرح شدن یک عنصر شدیدا ضد دین بوده است.
آسیب ها
1. رواج فرهنگ ضدیت با ارزش های انسانی و بشری 2. رواج فرهنگ ضدیت با دین و ارکان آن 3. جعل تاریخ قیام و حرکت پیامبران و نقش شیطان در انحرافات جامعه بشری 4. ترویج فحشا و بی بند و باری و انواع اعتیاد به نواع مواد مخدر شیمیایی و الکل 5. ترویج فرهنگ لاابالی گری و گریز از فعالیت های سازنده فردی و اجتماعی 6. شیوع یافتن فرهنگ کلامی مبتذل و فاقد عنصر اخلاق 7. انتشار آموزه های اساطیری ناقص و بدون استناد تاریخی و علمی از سایر فرهنگ ها 8. حساسیت زدایی از فحاشی و هتک حرمت نسبت به نظام اسلامی 9. سیاه نمایی و ترویج نیهیلیسم (پوچ گرایی ) به صورت گسترده.
تهدیدات
1. افزایش جرایم سازمان یافته و باندی 2. انجام امور خرابکارانه و جاسوسی توسط شیطان پرستان ایران برای سازمان های جاسوسی ایالات متحده امریکا و رژیم صهیونیستی 3. رواج یافتن بیماری های حاد روحی و روانی در سطوح و اقشار مختلف که به مرور زمان می تواند به مثابه تهدید امنیتی جدی تلقی شد. 4. محکوم شدن جمهوری اسلامی ایران به اعمال محدودیت های حقوق بشری برای خاطیان که می تواند خسارات متعددی را علیه منافع ملی به همراه داشته باشد. 5. رواج یافتن جذب گروه های ضد انقلاب نظیر منافقین و ... در محافل شیطان پرستان.